از روی بالشت می آیییییییی. . . .
زرده ی چیزی شبیه
زمین را بوسیدم.
کسی دارد نقطه ته نه ماهگی ها وسر می خورد دست پسران تازه بلوغ روی سینه ی. .
ساعت حدود ندارد
داریم روی همین چند نقطه دور می زنیم
لیوان آب. آب
گسفندان پستان داررررد زمین شیر از زیر
سستی پاهای پاسارگاد را کسی آمده یعنی خواهد آمد
قرار گذاشته همان که گفته بود سیب را . ..
خورد
وزمین آفتاد از میان پاهاشان
سست شدهمه چیز خاک
بر سر ها هنوز می بوسند
ته پاساژ زن رقصش گرفته بود وچسبیده بود مثل جلبکی ته وداشت آب می داد از زیر ابرو
چیزه غلیظی غلط می خوردخودش را
وسط شوت شده چیزی از ته بازی کودکی. فرضا گل کوچیک
کوچیک تر از این حرفای که به هم بخوردبازی اتفاقی می آفتد
مثلا اسبی در آید از وسط شاه نامی بنویسد بگذارد برای دختری که قبلا به رستم دست داده بود چشمانت را به کدامین سمساری
ته پاساژ هنوز اتفاق داشت را می رفت میان جلبک ورم کرده قورباغه بپرد بیرون
در را محکم ببندید این خانه سوسک از ته مانده کافئین