ته پاساژ. . . .

 

ته پاساژ  زن رقصش گرفته بود   وچسبیده بود  مثل جلبکی ته   وداشت آب می داد    از زیر ابرو

 چیزه غلیظی  غلط می خوردخودش را    

                                       وسط شوت شده چیزی از ته بازی کودکی. فرضا گل کوچیک

 کوچیک تر از این حرفای که به هم بخوردبازی اتفاقی می آفتد 

مثلا اسبی در آید از وسط شاه نامی بنویسد بگذارد برای دختری که قبلا به رستم دست داده بود چشمانت را به کدامین سمساری

 ته پاساژ هنوز اتفاق داشت را می رفت میان جلبک ورم کرده  قورباغه بپرد بیرون

در را محکم ببندید این خانه سوسک از ته مانده  کافئین

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:12 ب.ظ http://kargahhonar.blogsky.com

سلام فاطمه جان . راستی یه پاساژ این شکلیه ؟ جالبه نه ؟ ادامه بده . موفق باشی

کشمیری جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:51 ب.ظ

ای بابا تو هم که همش گذشته ای .....
کی نو می شی
قربونت برم گنجشکی

حوریه شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://sotokor.blogsky.com

بابا معرکه ای تو دختر .....خودم با تمامه وجودوم می درکمت قربونت عزیزووووووووووووومی دو تا نقطه ایکس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد