" رانی" وسط فصل شیرموز خوری همیشه بندر عباس

شکل داراز گوشی که گوش هایش را    می جود  لهیده شپش های دختر را   درجنبش توپ توپی پیراهن

و ویتامین های که از" رانی" بدست می دهد

تویی گرمایی    لاجرم  می نوشم میان لب معاشقعی صورت بدهد با تُک های پرتقالی ودست های تو

تصور کُنگ کشتی پهلوگرفته ودختری که در راستای زیر سینه اش زده بیرون

از خیابان بهادر  پایین تر نیا    که تویی بدست می دهد

ازحاصل فشار رنجی  تولید می کند. " رانی" وسط  فصل شیرموز خوری    همیشه بندر عباس    دخترانش رابه آب می دهد!

به احتمال برق برقی ماسه های مانده ته کفش

همه چیز نمی دانم پخش  با نقاشی که از همیشه من نزدیک تر /ترمی کند لبانم را     به بوسه ی بوم می دهد

وماشین  وشین آخر دندان های نچسبیده به هم به انتهای زردناکی از هم جدا شدیم.

باخیابان خسیده که زن لمیده بود که به تو نزدیکی می خواست بیاید

ودست های دراز تو با بوی درختی که بالا به سرم قل قل می دهد.

تو می خندی      برق دندان ها از گوشه چشمانت بزده بیرون     با فاق باز

توی می خندی      وشکافته می شود چیز از بکارت جدای مادرم

به خدا قسم به خواب رفته بود  من روی سینه اش بودم.

 

رنجش را من می برم!

چیز ی در من تولید به رنج می کند

چیز جدا افتاده ی  که کلمه نه زیبایی هم دارد....

براچند روزی که به کتاب وتاریخ چسب دارم

نخست جاودانگان  دوران زرین را به وجود آوردند.....فناپذیران مثل خدایان می زیستند

آسوده از درد وتشویش.. پیری آن ها نمی فرسود...چنان می مردند که گویی به خواب می روند....

آنگاه ساکنان المپ نژاد دیگری را به وجو آوردندکه از نژاد نخست بسیارفروتر بود :

دوران سیمین ..مردم به یکدیگر زیانی نمی رسانیدند...وزئوس نسل سوم را آفرید:

دوران رویین...این مردم جز به کار جنگ وخشونت علاقه ی نداشتند

پس آن زئوس نسل چهارم را بوجودآورد/راست ترودلیرتر ازآنها:نژادوالای پهلوانان که پداران ما آنها را نیمه خدا خوانده اند.

جنگ بدفرجام وکشمکشهای بیرحمانه همه آنها را درو کرد.بعضی را در نزدیک تبس وپاره یی را در پیش تریا....

چرا می باست من در نسل پنجم زندگی کنم؟چرا پیش از این نمردم یا بعد از این بدنیا نیامدم...

 حال ازآنکه اکنون دوران  آهن است....

 

هیسودوس (یونان)

خواب که از نصفه شب ما گذشته وزمان وزن عجیبی دارد .وقتی به گذشته هم پناه نچسبی داری برا امتحان شدن .

 

 

وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد.

 

کهره وار

 

چه کسی کهره را ضبح کرد؟!‌ 

به مناسبت کدامین قربان......

 

[ web | email ] خودت گفتی تو وبلاگ صالح سنگبر


 

مهم اینه که ادم جرات ترکوندن داشته باشه باقیش اصلا مهم نیست که چی می شه. بقیه چی می گن ...


پاسخ :
مرسی .من جوابمو گرفتم

.......

 

حرف زدن راجب هیچی به اندازه چیزی که دیگه وجود نداره به قول ما وبلاگ نویس ها به روز نیس .!

 

چیزی که تمام شده می شه راجبش حرفای تمام شده ی زد 

 مثل اینکه ..

کهره خوب بود .کهره بد بود. کهره همیشه به روز بود. وکهره همیشه جواب نظرات ش رو می داد.

همه نظرات شو!

من همیشه می دیدمش حتی قبل از گن جیش کک به سراغش می رفتم .

وبرام غیر قابل پیش بینی بود که چه کرده .. بداهه نویسی هاش واین که همیشه کوتاه می نوشت .برام جالب بود

خصوصن نوشته های آخرش رو من دوس تر می داشتم احساس می کنم توی متنهای آخر داشت می زد بیرون از تمام چهارچوب های یه متن ساده.

وبسیار لذت بخش بود.

متن داشت به سمت داستان وگاهن شعر پیش می رفت .اما حقیقتن نمی شداسمش رو هیچ چیز دیگه جزبداهه نویس های یک آدمی که می نویسه گذاشت.

مسله ی که همیشه دغدغه من هم بوده این که اگر زمان قبل تری وبلاگ متولد می شود ورسوخ می کرد بین هنرمندها بخصوص نویسندها آیا اون موقع هم ما این همه نویسنده خوب  داشتم؟

گاهی پیش می یاد که مخاطب یه وب که داری ذوق شاعرانه هم هست تمام اون انرژی خودش توی یه کامنت (نظر) خفه می کنه .ویا روی وب خودش بداهه نویسی می کنه .خط خطی می کنه .گند می زنه.

 فرار می کنه از خودش

.مجاری می شه .ولذت می بره .چون احساس تخلیه می کنه ..

اما دیگه اون متن ها شعر نیست واون آدم با اون متن ها نمی تونه  یه شاعر باشن

.وهمه چیز به باد می ره .

مثل داستان نویس وشاعرهای  خوبی که به سمت روزنامه وبداهه رفتن وغرق شدن ودیگه نتونستن برگردن.به قول یکی از دوستان نویسنده ام که می گفت خوب هم می گفت: چون ما نقاد خوب نداریم .چون روزنامه نویس خوب نداریم. وچون خیلی از شاخه های دیگه نوشتن توی استان ضعیف پس کسی که کارش نوشتن یا کارش تاتر یا اینکه مقوله دیگری از هنر رودنبال میکنه .به خاطر اینکه می بینه  که روزنامه نویس ونقاد وجود نداره پس مجبور همه کار هارو خودش انجام بده.

وبعدش اینقدر غرق بشه که دیگه از مقوله هنرش خارج بشه.

اما اینکه کهره خودش روترکوند با دست های خودش.

خوب من به عنوان مخاطب همیشه وب اش غصه ام گرفت اما شاید کارش خیلی هم بد نباشه شاید .اینکه دیگه فرصت بداهه نویس رو از خودش گرفت( چون تا اونجای که من می دونم تازه درحال شکل گرفتن بود متن های ادبی ش)بتون کارهای استخوان داری رو ارائه بده .درکل براش آرزوی موفقیت می کنم.

ان شاا.. یه روزدرکنار تاترشاهد متن های ادبی خوبی ازش خواهیم بود.

امیدوارم که یه روز برگرد ه توی مجاز ونوشت هاشو از ما دریغ نکنه .

خواهش|آقا بهروز اگر آمدی کامنت بزار که خیلی نگرانتیم.مرسی.|

 

 

((ببین! مرگ وجود ندارد.))

حوری من

چنگ زده-متحیر -حیرون  ومنگ.

.گذشت که برسه به وقت ابتدای

 آویزونی دوباره.

وسخت

که چه دیر همه چیز زود میشه.

 وخسته.

تلخ..شدیم ..
گشتیم خیلی ..............

شاید مسخره کردنمان که بدنبالش

.شبیه شده ای نزدیک پیداکردیم!

که دوری دوریمون دهنکجی کنه..

پپسی سرکشیدم. آدامس خرسی    کاشکی بشتر مزه اش  میموند!

انتظار به گشادی سفیدی چشمان وسعتی داده

.نت نشینیمان تو بی برقی..و حیرونی ی ی!

 اینا همش خاطره میشه -

کاش نمیگفتی قربون دلت.فدای بغلت.

 همسفر قرار بود بریم که مو تموم کنم ابودان رفتنه.نه تو تموم کنی مانه!

شانی اول صب.

حولی بازیات برا برج ای کیوایت!

 پیتزای عمه پز به میل عزیزوووووووووم.

جغد بازیمون تا صب که بشه۹تا کوتاه بشه وقت   

  که عجیب میخاستی زود بکنی بری!

خ یالا یالا کاری نداری و...
لحظه درآن با فشاره پلک کوتاه میکنه مرز را...قسم به پاکیت چااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکرتیم   


پاسخ:


خالی که بشی
خیلی چیزها خودش می یاد مثه
دندون
وادعا و
عینک
.اسکله خلوت
.وانگشت پا که رو به بالا می زد وناخن نصفه دستت .
واشاره های روی صورت که ببوس
چیزهای زیاد رفته  
که دل خیلی تنگ می شه..
حوری ما با هم می کشیم این بار درد را ..
خیلی خوب کردی آمدی به خلوت خوف انگیز تلخ وخفه
که یه روز تیز آفتابی
از
روی یه  دیوارآجری شروع شد
دیواری که شاهد خیلی چیزهابود
خندهای بلند
کتک ها
نون خشک فروختنها
تخمه شکندن
وووو................
جیغ  
وقتی همه چیز
ویرانمان کرد.
زیاد  می شود حرف ها  
خوب شد که آمدی

.......

((ببین! مرگ وجود ندارد.))

مرد به زن این را گفت.

زن جواب داد:

((می دانم این را :

حالا که مرده ام .

پیراهنت را اتو کشید ه ام.

درجالباسیت است.

فقط دلم تنگ می شود

برای شاخه گل سرخت.))

یانیس ریتسوس

دیشب که می خواستم به خوابم یاد افتاد به نوحه دو ضربه ی که با اموو می خوندیم همیشه

او می گف:آخرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

مو می گفتم:تو کشته شدی عزیز مادر......

همه چیز جفت شده بود برای رفتنشش

 


 

شکم گرده ای می کند که بیایی

 

 

شکم گرده ی می کند که بیایی

به گیجی پاشیده روی خواب صبح!

که وصلم  داد به اراضی روی صورتِ  نه عبوس

بوس داده به پیش آنی   به آنی از دست رفت زمان!

 ودنیا تنگ جاهی شد   چپیده وسط سینه تو ....

 

 

...............

از احمد کارگران ونقاشی هایش

سال وماه خیلی مهم نبودن .فقط اینکه توبا بود وچهارشنبه آتشی اتفاق لذیدی افتاد

در نقاشی هایش.

 

-تمایل آمد! از خورشید بزنم بیرون .

خیلی نزدیک شدی! داری از بادگیر گرما می دهی تو را نمی بینم خدای نقاشی ها

 

 

 احمد کارگران2

 

ـدزدیده بودم خود ی از میان مادر.

خورشیده ام را نمی دهم به خدا ی ناقصت!

 

احمدکارگران3

 

 

ـسجده ام  نمی آید برای خدای که از قد من کوتاه تر بود!

 

احمدکارگران4

 

 

 

 

ـدیدی تنها شدی پیامبر وزمین  هنوز گندم می دهد برای خودش!

احمد کار گران1

 

نقاشیخاک( بوستان کیش ده هه خورررررر داد ) موشرف به خیابانی که بادگیر هایش را گم کرده بود. 

۱.زنی  با منقار بلند   ورشته های  که از شکم پارگی  می آید ـ

۲.به عطش می زند گلدان های بو دار از گاریز ها خشککیده

۳.خط راس ام استخوانی  دراز شده از پا به سقف نمی رسد کانال را عوض می کنی

 

 

 

 

از معاشقه کبوتر انه نترسی به لختی سیم روبه خیابان

پرهای گشادتو   / به من می آید  /  به محاصره ام گرم

حصار می بندم به دور شکم / میان پستان های پر شیر  /مادری خوابیده است

داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده

چیز وخیمی که پخشم داد وسط فلکه به جها تی که     تایررنگ رنگی      دو تا چرخ      تو می داد

 روی   کمرمممم     شکستگی  داغ.....

 داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده

 بسکه گل قرمز می داد تو حیاط خانه

 بوی پخش گژده سوز

و دست های دراز تو به نشانه مقدس

دلم به تنگ رسیده امو تو نیستی یه سال می دهد که ادامه پیدا کرده

 مونو هیچ چیز ازتو باتصویر مچاله ماشینی که توش زل زده بودی  با بازوهای پهن که من ندیدم  به دوسال می شه ندیدم

 

 تکان دست ها وبوس داغ توی ترمینال به سمت بودی که بروی  

چیز زیاد درم نیست از تو به دوسال رسیده

فلکه  600  لختی می دهد وقریبی می کند کوچه ها 

 می ترسم امو ! تو که نیستی هم چیز ترس می دهد ..

to ke nesti