شعری از پگاه احمدی

 

دست می کشم روی کبودی ِ ران وُ دهان  

بر حلقه ی سیاه گلو / استخوان  

وَ تیک تاک ِ ساعتی که تک تک ، مُرد

دیگر ترقّه ندارد  

از خواب می پَرَم که ببینم

آینه ، که تنها شهادت ِ قانونی است ،  

چیزی نشان نخواهد داد

هیچ کس

چیزی ندیده است  

وَ من و تو

آنقدر با نفرت بوسیده ایم

که وقت داشته باشیم

به طرح ِ یک چاقو

در کودتای هم برسیم .