اولین |اعتراف مثب|  

  • من از بچه گی به روزنامه ومجله علاقه داشتم .مقصر هم من نبودم. مادرم بود !که همیشه قاطی روزنامه هایش یک کیهان بچه ها هم برای من می گرفت!  اما چند وقتی دیگه هیچ روزنامه ومجله ی ندارم برای خوندن اینه که فقط میرم واسه نگاه کردن  در باجه !
  • دیروز دیدن روزنامه شرق به شدت من رو هیجان زده وخوشحال کرده .اینقد که با هیجان تو باجه روزنامه فروشی  داد زدم که  این واقعا شرق!؟ 
  •  که چند نفر دیگه هم بعد از من خریدن. 
  • من شرق رو از دوران دانش آموزی می خوندم. اونم نه واسه صفحه های سیاسیش بلکه به خاطره ویژه ادبیات وهنریش!  یادم اون موقع تو مدرسه دستم می نداختن که فلانی هم  سیاسی با اینکه من هیچ علاقه به صفحه های  سیاسی شرق نداشتم!اما حالا هرچی  بنویسه می خونم. 
  • شرق  خوبم پایدار ومانا باش تو رو به روح اجدادت مُردیم از بی روزنامه ی ...  

دومین| بازی سر کلاس تاریخ|   

 توضیح:من الان دقیقا در وقت میانی دو کلاس تاریخ دارم اینجا رو به روز می کنم.امروز یه اتفاق جالب سر کلاس مون افتاد . 

  • استاد خوبم دکتر بازماندگان سر کلاس یه بازی راه انداخت برای اینکه به ما ثابت کنه که تاریخ شفاهی چقدر می تونه دچار تحریف واشتباه های فاحش بشه! 
  • قرار شده استاد یه روایت تاریخی رو به یکی از دانشجوهاش بگه اون دانشجو واسه  نفر بعدی روایت کنه ونفر بعدی واسه نفر بعدی واین روایت سینه به سینه به نفر پنجم برسه!  
  • روایت استاد این بود:  
  1.  در سال ۹۱۲میلادی . 
  2. آلبوکرک از دماغه امید نیک وارد اقیانوس هند شد 
  3.  ودر مقسط کشتار کرد  
  4. وبعد به هرمز آمد  
  5. وبا ابوعطا جنگید  
  6. که بدلیل برتری نظامی پرتغال موفق شد که هرمز را فتح کند. 

روایت دانشجو اول (خودم) 

در سال ۹۱۲ آلبو کرک از دماغه امید نیک وارد اقیانوس هند شدو---- و وارد هرمز شده وبا ابوعطا جنگید و بدلیل برتری نظامی هرمز را فتح کرد 

روایت دانشجو دوم  

در سال ۹۱۲ آلبوکرک وارد اقیانوس هند شد وهند را تصرف کرد وبعد وارد هرمز شد وآنجارا هم تصرف کرد!  

روایت دانشجوی سوم  

در سال ۸۱۲ آلبو کرک از دماغه امید نیک هند را تصرف کرد وبعد وارد هرمز شدوانجا را هم تصرف کرد!  

روایت دانشجوی چهارم 

در سال ۷۱۲ آلبو کرک هند را تصرف وبعد هرمز را تصرف کرد  

روایت دانشجوی پنجم  

در سال؟ شاه که اسمش ؟هند وهرمز را تصرف کرد! 

  • این روایت در عرض ده دقیقه بر پنج سینه آبکش شد! که جالب بود!

 سومین|جلسه داستان

  • اولین جلسه نقد وبررسی داستان سال|دو اردی بهشت- پنج شنبه -ساعت ۶عصرـخانه شهریاران جوان|
نظرات 9 + ارسال نظر
:. Unlimited Success .: سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ http://3ecret.blogsky.com

دوست عزیز سلام

من وبلاگ شما رو با نام گنجشکک اشی مشی لینک کردم ، خوشحال میشم وبلاگ جدید من رو با نام

موفقیت،نامحدود!.. سلامتی،شادی،ثروت

لینک کنی .

آدرس وبلاگم : http://3ecret.blogsky.com

با آپدیت هر ساعته و مطالب مفید و خوندنی ، منتظرت هستم

لطفا بعد از قرار دادن لینک "موفقیت ! نامحدود" در وبلاگت با ارسال نظر من رو از این موضع مطلع کن .

با تشکر ، شهاب

لی سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ http://leee.us/

با این اوصاف ببینید ایرانی ها با این یک کلاغ چهل کلاغ چه می کنند.

آره واقعان تو فکر کن .
این همه روایت تاریخ شفاهی داریم
بیشتر تاریخ هخامنشی و اشکانی رو بعد نوشتن از روی همین نقل های سینه به سینه !

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام اتفاق
امیدوارم شادیت همیشگی باشه

امیدوارم همه امیدواریم

گربه ایتالیایی چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ

سلام رئیس
من که شیرازم نمیتونم بیام
ولی به نمایندگی خانه در مراسم بزرگداشت داشته سعدی که از ۴۰ کشور هم اومدن شرکت میکنم

سلام

فرزاد چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ http://hormoz2010.blogsky.com

سلام، نمی دونم مگه دیگه روزنامه، مجله ایی و یا وبلاگی مونده که بتونیم بخونیم.
با وبلاگ هرمزگان 2010 به روزم خشحال می شم نظرت رو در مورد وبلاگم بدونم.

گوج گنو پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ق.ظ http://www.goojegeno.blogsky.com

سلام خانم زارع عزیز پستها یکی پس از دیگری زیبا ترند .(:

سلام .دوست خوبم .مرسی از لطفت!

جاشک جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://jashkesabz.blogfa.com

سلام روزنامه یعنی یک جامعه ..منظورم افکار بخشی از کل جامعه که برای خود جامعه ای است..بستن ان کشتن جامعه ای است چون شما و من و همه ای که اینگونه افکار را قبول دلرند و روزنامه ها افکار را تشکیل که تضارب افکار جامعه را توسعه میدهد و در نهایت کشتن هر فکری کشتن تعاطی اقکار و پویایی جامعه و در نتیجه عقب گرد جامعه همانی که میبینیم و لمس میکنیم و غصه میخوریم با این امید که هیچ کس حق توهین نداشته باشد و هیچ یک به بهانه توهین حق بستن روزنامه را هرچند روزنامه نگار تا همه عوامل ان برای تمامی کارهایشان مسئولند..من بروزم و منتظر شما و تبادل لینک خبرم کن...

اکسیر جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام.تسلیت میگم.براتون ارزوی موفقیت دارم.

سلام. مرسی از ابراز همدردیت دوست عزیز

کیان شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.uvshutter.com

بسیااااااااااار دست شما درد نکنه خانم زارع!
خجالت دادید (:

سلام کاشکی بودی جات خالی بود همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد