۲۲خرداد

گفتم می خابم تا روز روز تو شد!  

یک سال بود همش به تو فکر می کردم به این روز لکندی  بزرگ شدن اما ساعت  که شد دوصفر

گفتم می خابم مثل آن  پیرمردی که  صفحه تاریخش را به روز نمی کند .اشتهای بلند گفتن را از خودم میگیرم  

به من چه که 22 ها دست تو را رو می کند

 من قصه پوست کنده شدن نسیمی را تا صب خاندم وامتحان دادم  

من داستان خون خوری تیمور کورگانی را با اشتها تا خود صب قورت دادم  

و کابوس  اژدهای رو شانه ی ضحاک    

 چقدر شبیه اش دیده ام این روزها

صبح 22ی بود ساعت 7  

 با نوک مداد پر رنگ باید حک می کردم ! 

نسیمی مرد بود !که پوستش را کندن  

و7روز پوست کنده روی زمین بود.  

صندلی 77مال من شد. 

برو بشین دیگه "چرا نگاهش می کنی" نظم جلسه رو بهم ریخی خانم

نظم  

انظباط  

صف  

صندلی 

 مداد 

 انتخاب 

 7   

خون نسیمی  

بوی پوست کندی نسیمی می یاد  

بوی خون ندا بلند می شه  

وگفتار تزوکات ی تیمور   

.من برای تقسیم عدالت شمشیر برنده ی دارم  

حافط شیرازی هم بود مردی که تا خود صب از خون پاشیده  شعر گل وبلبل می ساخت  

باشه می شینم خانم آرام می گیرم و به پاس کردن فکر می کنم وبه اینگه از بچگی متقلب خوبی نبودم

و دلم نمی خواست باشم . 

در تو بودن هم نمی خواستم

22  مشبه به  

روزهای خاکستری  

وپیر شدن در بیست سالگی  

وبه جو سپردن کیف پول 

 و دفتر خاطرات 

 کتابها ی کتابخانه ام بودی.... 

بعد تو از تمام کنگره ها وکتابها

 بوی خون ندا می آمد

نظرات 3 + ارسال نظر
ماریه شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ http://farasolove.blogsky.com

خوبه........

لی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://leee.us

پایان خوبی داشت کارت ...
------------------------------------
22 مشبه به
روزهای خاکستری
وپیر شدن در بیست سالگی
وبه جو سپردن کیف پول
و دفتر خاطرات
کتابها ی کتابخانه ام بودی....
بعد تو از تمام کنگره ها وکتابهای
بوی خون ندا می آمد
-------------------------------
زیبا بود ... هیچ از کس از بچگی متقلب بدنیا نمیاد ... این بدست آوردن قدرته که آدما رو متقلب می کنه ...

سیاساکتی چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ

عالیه موفق میشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد