حرکت اعتراض آمیز برای الافی یک روز و هفت ساعت!

   

       

ساعت یک شب بود که داشتم از پله های هواپیما بالا می رفتم  اولین اقدام اعتراض آمیزی که برای پایمالی و الافی  یک روز و هفت ساعت  از وقت و زندگی ام به ذهنم رسید  پست کردن وقایع این دو روز بود  

  • کل اخباری  که من می توانستم آنجا بشنوم خبر بی بی سی قبل نهار بود که آنهم اینقدر زنک صاحبخانه ی که ما مهمانشان بودیم ور می زد که فقط طرز لباس پوشیدن وکفش های  ده سانتی مجری های خبر بی بی سی تو ذهنم مانده . لای پذیرایی و از آن دست تعارفات که خاص ایرانی هاست در ان شلوغ پلوغی ها بود که شنیدم که ۳۰ درصد بلیط هواپیما افزایش پیدا کرده ! سی درصد یعنی بیست درصد به نصف- یعنی به نصف نزدیک تر است تا مثلن ده درصد . خلاصه یعنی یک رشد عجیب و فوق العاده در قیمت بلیط بالگرد و اقنصاد و ارز و تورم و کوفت زهرمار 
  • کلن من مسافرت با این قبیل وسایل را سفر نمی دانم .کلمه ترکیبی  "رفت وآمد"  مناسب تر است تا سفر  برای پرواز کردن به وسیله جسم غول پیکری که منظره بیرون در آن غیر قابل رویت است در بیشتر مواقع ... 
  • گوینده خبر در ادامه داشت می گفت که طبق گفته های خبرگزاری های ایران"تنها ۳ درصد ایرانی ها از این وسیله حمل ونقل استفاده می کنند که آنها هم بیشتر هزینه سفرشان تجارتی یا کاریست که چندان تفاوتی به حال جیبشان  نمی کند این  افزایش قیمت .در واقع مربوط به قشر غنی جامعه می شود این قبیل هزینه ها که در عوضش قرار است که خدمات افزایش پیدا کند و احتمالن  توپولف ها زوار در رفته را وارد اسقاطی کنند با همین ۳۰ درصدی که از جان مردم می کشند
  • دلم برای زادگاه ام تنگ شده بود و دلم می خواستم برسم نه اینکه جاده شیراز - بندرعباس  دلنشین نباشد و من از چپیدن کنار پنجره ولوو بدم بیاد

 نه

اصلا اینطوری که نیست

 هیچ

تازه من عشق ام به  آبادان , بیشرش به خاطر راه نفس گیرش است

سفر یعنی لمس کنی که داری از جای می روی وبه جای می رسی یعنی لمس کنی رنجش را وقتی چشم هایت خسته می شود وخوانند زنی می زند زیر صدا ؛

 به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من 

یا آن جا که می گوید " همه به جرم مستی  

سر دار ملامت 

 میمیریم  

می خونیم  

سر ساقی سلامت

ویا این که ؛ 

لحظه خدافظی به سینه ام فشرده مت ...  

تو توی دور دست نور نازک را بپابی

که وقتت بگذر .که صبح شود . 

من عاشق این قبیل وقت گذارانی های  تمام ولوو  ران های تریاکی هستم ! 

  • خلاصه قرار بر این بود که ما که قشر غنی جامعه هم نبودیم و نیستم وسفر تجاری وکاری هم نداریم رفت و آمد را به سفر ترجیح بدهیم اشهد خودمان را بخوانیم و جانمان را بسپاریم دست خلبان و جسم عظیم جثه آهنی..   

|روز یک شنبه نیم ساعت قبل از پرواز ـ فرودگاه|  

در گیت بازرسی باز بود هنوز- بارها را گذاشتیم روی ریل- که گفتن دیر رسیدید! دیگه نمی تونید سوار شید !پرواز راس ساعت انجام میشه ونیم ساعت قبل هم مسافر نمی تونه  وارد سالن پرواز بشه !

از قیافه مستآصل شان مشخص بود که صندلی های  هواپیما با لیست انتظار ی ها فول شده و جایی برای چپاندن ما توی آن بلاگرد آهنی سبک  نمانده است .

گفتم: این همه مسافر جماعت را روزانه الاف تاخیرهای  یک جسم آهنی زبان نفهم می کنید  یک بار هم به اصطلاح خودتان تاخیر نیم ساعت قبل از پرواز  ما را نادیده بگیرد  تاخیر  وقتی که مسافران هنوز توی سالن پرواز اند

که زیر بار نرفت مردی که لباس  قانون پوشیده بود اخمو ونفهم هم بود و می گفت خانم قانونه! شما دیر رسیدید

 می توانید بروید دفتر هواپیمایی و نصف قیمت بلیط تان را بگیرد و بروید پی کاریتان

مرد قانون  نمی توانست بفهمد قرار روز دوشنبه ام چقدر مهم است

نمی توانست بفهمد چقدر دلم برای آغوش حوری و فاتمه تنگ شده

 وچقدر حالم دارد از این دوری و تعارف ها و مهمان نوازی ومهمان بودن ها بهم می خورد   

|دوشنبه یک ساعت قبل از پرواز- فرودگاه | 

صبحش رفته بودیم نصف مبلغ بلیطهای  30درصد افزایش یافته  را داده بودیم که بلیط ها سوخته را با یک بلیط تازه عوض کنیم و یک بازی جدید را شروع کنیم برای رفتن با وسیله که کار کلمه ترکیبی "رفت وآمد"  را انجام می دهد

بارها را گذاشتیم روی ریل توی مانیتور ها فرودگاه نوشته بود پرواز بندرعباس با تاخیر نامشخص" تا خیر نامشخص یعنی از ساعت ۵عصر تا یک شب توی فرودگاه الاف وملعبه قانون یک طرفه ی با شی که از آن طرف  فقط معنا دارد

 افزایش خدمات"  یعنی نشستن شش ساعت فیکس روی صندلی ضمخت فلزی فرودگاه بی ریخت توریستی ترین شهر ایران که آدم شرمش می گیرد جلوی اتباع خارجه  از سرویس بهداشتی و کاشی ها شکسته قدیمی ونا زیبا کف اش و بوی بداش 

ساعت یک شب بود و توپولف قراضه آماده نشده بود برای بلند شدن ته نفسی هم نداشت که ما را مثل گوسفند ها ی صادراتی بدون اینکه کارت پرواز را نگاه کنند ریختن توی یک ایرباس دو طبقه ای که از وقت کاریش گذشته بود و می توانست مسافران نیم محترم بندرعباسی را آرام و راضی کند و مثلا دلشان را به دست بیاورد که یک بلاگرد حسابی بعد از شش ساعت الافی برایشان آماده کردیم که می توانند هر کدامشان جفت پنجره بنشیند و طلوع خورشید را بیبند و احتمالن زنده به زمین خواهند نشست!   

  

پی وسته : رسیدیم بندرعباس چند تابلو عکس روی سکوی ریل بار بود دلم خوش شد از خواندن اسم های آشنای عکاسان زیر عکس  اما نمی دانم چرا عکس ها باید بدبختی و درد های مضاعف هرمزگان را به رخ تازه واردان می کشید ؟آیا کپر نشینی و فقر و بلاهای آسمانی بهترین شاخصه  معرفی هرمرگان توی فرودگاه اش است ؟!

   

نظرات 6 + ارسال نظر
میرزاها پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://mirzaha.blogfa.com/

امیدوارم مسافرت خوش گذشته باشه .
بلیطها که بالا نرفته تورم افزایش یافته
و اما معرفی یک شهر : اولین چیزی که برای یک توریست یا یک فرد عادی جهت وارد شدن به یک شهر مهمه این است
۱-اگر ازطریق فرودگاه باشد (اول )خود فرودگاه و نوع معماری آن (دوم) عکس و منظره های تبلیغاتی در بیلبرد فرودگاه در مورد شهر و استان و موقیت فرهنگی عکس (سوم)نوع رفتار راننده تاکسی و فرهنگ مردمی و نوع برخورد مردم آن شهر در مقابل مخاطب (چهارم) نوع شهر سازی و و ساختار فرهنگ بومی در ساخت مراکز فرهنگی هنری و تجاری و چگونگی استفاده مردمی آن شهر از مراکز عمومی در مقابل مخاطب بازدید کننده (پنجم) و آزادگی در مقابل هر عمل انسانی با هر گونه کشش رفتاری مانند کشورهای اروپایی.(ششم) اگر از طریق زمینی باشد ورودی شهر و ساختار دلنشینی آن بر ساختار ذهن و امکان سازی ذهن مثبت بر آن شهر یا استان و امکانات فرهنگی تفریحی و مواردهای دیگری از آن قبیل هآ .
حالا در شهر بندرعباس این گونه چیزها وجود دارد؟
منتظر جواب شما؟
دنبال محکومیت نیستیم دنبال منطق باشیم(هایا)
شما به شعری از من در وبلاگ من دعوتید
منتظر نقد شما هستم .
یا حق
میرزاها

بله که وجود دارد کافی است فتوبلاگ های عکاسان هرمزگان را یک نگاه سطحی بندازید .اکثر لوکشین های عکاسی همین هرمزگان خودمان است .. فکر می کنم انتخاب آن عکس ها به مناسبت هفته بلا های طبیعی بود ه

که خودش از نظر روان شناسی مشکل دارد آدم یهو وارد یه شهر بشه که بلا های شو زدن تو چش و ورودی شهر
که بفهمه به چه جای بلا خیزی اومده...

لی جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.leee.us

حکایت ما شد توی راه آهن یزد
یک قطار با دو ساعت تاخیر آمد . چند هفته بعد همان قطار به خاطر ده دقیقه تاخیر ما رفته بود . مملکت جالبی داریم خدا را شکر . چیه این بلاد کفر همه چیزش رو نظمه آدم به تکرار رو روزمرگی میرسه و در نهایت خود کشی میکنه .
این از برکات مملکت گل و بلبل است
این از برکات دولت خدمت گذار است
تکبیر ...

بعداز شش و هفت ساعت کلی با هم سفرام دم خور شده بودیم
بساط پهن کرده بودیم
به چای خاردن
یکی از همسفرا تعریف می کرد توی چین در طول یک سال ۳ دقیقه تاخیر پیش اومده بود مردمش تحصن کردن
یکی دیگه می گفت مردم اصفهان تاخیر شش ساعت داشتن تحصن کردن از هواپیما پیاده نشدن تا پول جریمه تاخیر گرفتن از شرکت هواپیمایی

ما هم که مردم بندرعباس بودیم چای می خوردیم به بی زبونی و سادگی وخونسردی خودمون می خندیدم تو فرودگاه گل و بلبل

حوری شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ














والله

فیه خالدون شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ http://www.sadra6553.blogfa.com

باز شما که خوبه ُ ما که تا دو شب تازه با همونی که شما اومدین بندر باهاش رفتیم شیراز!

بله - کم کم همه مسافرای اون شب رو می شن
اتفاقا داشتم به شما ها هم فکر می کردم

فائزه محسنی دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ب.ظ http://faezemohseni.blogsky.com

با سلام به فاتمه زارع
توصیف شیرینت از سفر ولوو واقعا دلنشین بود.تمام خاطراتم از مسیر اهواز و دانشجوییمو زنده کرد.
مشکلات ما نه تنها بهتر نمیشمه بلکه ... .

سلام فایزه جون

هان خودم دلم غش رفته برای هایده گوش کردن تو مسیر آبودان

آی ابودان
آی آبودان

kiyoosk دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام بر فاطمه خانم .
حالت چطوره ؟؟؟
چه خبر ؟؟؟
آموزشیم تموم شد و امروز اومدم !!
زود می بینمت !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد