براچند روزی که به کتاب وتاریخ چسب دارم

نخست جاودانگان  دوران زرین را به وجود آوردند.....فناپذیران مثل خدایان می زیستند

آسوده از درد وتشویش.. پیری آن ها نمی فرسود...چنان می مردند که گویی به خواب می روند....

آنگاه ساکنان المپ نژاد دیگری را به وجو آوردندکه از نژاد نخست بسیارفروتر بود :

دوران سیمین ..مردم به یکدیگر زیانی نمی رسانیدند...وزئوس نسل سوم را آفرید:

دوران رویین...این مردم جز به کار جنگ وخشونت علاقه ی نداشتند

پس آن زئوس نسل چهارم را بوجودآورد/راست ترودلیرتر ازآنها:نژادوالای پهلوانان که پداران ما آنها را نیمه خدا خوانده اند.

جنگ بدفرجام وکشمکشهای بیرحمانه همه آنها را درو کرد.بعضی را در نزدیک تبس وپاره یی را در پیش تریا....

چرا می باست من در نسل پنجم زندگی کنم؟چرا پیش از این نمردم یا بعد از این بدنیا نیامدم...

 حال ازآنکه اکنون دوران  آهن است....

 

هیسودوس (یونان)

خواب که از نصفه شب ما گذشته وزمان وزن عجیبی دارد .وقتی به گذشته هم پناه نچسبی داری برا امتحان شدن .

 

 

وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد.

 

کهره وار

 

چه کسی کهره را ضبح کرد؟!‌ 

به مناسبت کدامین قربان......

 

[ web | email ] خودت گفتی تو وبلاگ صالح سنگبر


 

مهم اینه که ادم جرات ترکوندن داشته باشه باقیش اصلا مهم نیست که چی می شه. بقیه چی می گن ...


پاسخ :
مرسی .من جوابمو گرفتم

.......

 

حرف زدن راجب هیچی به اندازه چیزی که دیگه وجود نداره به قول ما وبلاگ نویس ها به روز نیس .!

 

چیزی که تمام شده می شه راجبش حرفای تمام شده ی زد 

 مثل اینکه ..

کهره خوب بود .کهره بد بود. کهره همیشه به روز بود. وکهره همیشه جواب نظرات ش رو می داد.

همه نظرات شو!

من همیشه می دیدمش حتی قبل از گن جیش کک به سراغش می رفتم .

وبرام غیر قابل پیش بینی بود که چه کرده .. بداهه نویسی هاش واین که همیشه کوتاه می نوشت .برام جالب بود

خصوصن نوشته های آخرش رو من دوس تر می داشتم احساس می کنم توی متنهای آخر داشت می زد بیرون از تمام چهارچوب های یه متن ساده.

وبسیار لذت بخش بود.

متن داشت به سمت داستان وگاهن شعر پیش می رفت .اما حقیقتن نمی شداسمش رو هیچ چیز دیگه جزبداهه نویس های یک آدمی که می نویسه گذاشت.

مسله ی که همیشه دغدغه من هم بوده این که اگر زمان قبل تری وبلاگ متولد می شود ورسوخ می کرد بین هنرمندها بخصوص نویسندها آیا اون موقع هم ما این همه نویسنده خوب  داشتم؟

گاهی پیش می یاد که مخاطب یه وب که داری ذوق شاعرانه هم هست تمام اون انرژی خودش توی یه کامنت (نظر) خفه می کنه .ویا روی وب خودش بداهه نویسی می کنه .خط خطی می کنه .گند می زنه.

 فرار می کنه از خودش

.مجاری می شه .ولذت می بره .چون احساس تخلیه می کنه ..

اما دیگه اون متن ها شعر نیست واون آدم با اون متن ها نمی تونه  یه شاعر باشن

.وهمه چیز به باد می ره .

مثل داستان نویس وشاعرهای  خوبی که به سمت روزنامه وبداهه رفتن وغرق شدن ودیگه نتونستن برگردن.به قول یکی از دوستان نویسنده ام که می گفت خوب هم می گفت: چون ما نقاد خوب نداریم .چون روزنامه نویس خوب نداریم. وچون خیلی از شاخه های دیگه نوشتن توی استان ضعیف پس کسی که کارش نوشتن یا کارش تاتر یا اینکه مقوله دیگری از هنر رودنبال میکنه .به خاطر اینکه می بینه  که روزنامه نویس ونقاد وجود نداره پس مجبور همه کار هارو خودش انجام بده.

وبعدش اینقدر غرق بشه که دیگه از مقوله هنرش خارج بشه.

اما اینکه کهره خودش روترکوند با دست های خودش.

خوب من به عنوان مخاطب همیشه وب اش غصه ام گرفت اما شاید کارش خیلی هم بد نباشه شاید .اینکه دیگه فرصت بداهه نویس رو از خودش گرفت( چون تا اونجای که من می دونم تازه درحال شکل گرفتن بود متن های ادبی ش)بتون کارهای استخوان داری رو ارائه بده .درکل براش آرزوی موفقیت می کنم.

ان شاا.. یه روزدرکنار تاترشاهد متن های ادبی خوبی ازش خواهیم بود.

امیدوارم که یه روز برگرد ه توی مجاز ونوشت هاشو از ما دریغ نکنه .

خواهش|آقا بهروز اگر آمدی کامنت بزار که خیلی نگرانتیم.مرسی.|

 

 

((ببین! مرگ وجود ندارد.))

حوری من

چنگ زده-متحیر -حیرون  ومنگ.

.گذشت که برسه به وقت ابتدای

 آویزونی دوباره.

وسخت

که چه دیر همه چیز زود میشه.

 وخسته.

تلخ..شدیم ..
گشتیم خیلی ..............

شاید مسخره کردنمان که بدنبالش

.شبیه شده ای نزدیک پیداکردیم!

که دوری دوریمون دهنکجی کنه..

پپسی سرکشیدم. آدامس خرسی    کاشکی بشتر مزه اش  میموند!

انتظار به گشادی سفیدی چشمان وسعتی داده

.نت نشینیمان تو بی برقی..و حیرونی ی ی!

 اینا همش خاطره میشه -

کاش نمیگفتی قربون دلت.فدای بغلت.

 همسفر قرار بود بریم که مو تموم کنم ابودان رفتنه.نه تو تموم کنی مانه!

شانی اول صب.

حولی بازیات برا برج ای کیوایت!

 پیتزای عمه پز به میل عزیزوووووووووم.

جغد بازیمون تا صب که بشه۹تا کوتاه بشه وقت   

  که عجیب میخاستی زود بکنی بری!

خ یالا یالا کاری نداری و...
لحظه درآن با فشاره پلک کوتاه میکنه مرز را...قسم به پاکیت چااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکرتیم   


پاسخ:


خالی که بشی
خیلی چیزها خودش می یاد مثه
دندون
وادعا و
عینک
.اسکله خلوت
.وانگشت پا که رو به بالا می زد وناخن نصفه دستت .
واشاره های روی صورت که ببوس
چیزهای زیاد رفته  
که دل خیلی تنگ می شه..
حوری ما با هم می کشیم این بار درد را ..
خیلی خوب کردی آمدی به خلوت خوف انگیز تلخ وخفه
که یه روز تیز آفتابی
از
روی یه  دیوارآجری شروع شد
دیواری که شاهد خیلی چیزهابود
خندهای بلند
کتک ها
نون خشک فروختنها
تخمه شکندن
وووو................
جیغ  
وقتی همه چیز
ویرانمان کرد.
زیاد  می شود حرف ها  
خوب شد که آمدی

.......

((ببین! مرگ وجود ندارد.))

مرد به زن این را گفت.

زن جواب داد:

((می دانم این را :

حالا که مرده ام .

پیراهنت را اتو کشید ه ام.

درجالباسیت است.

فقط دلم تنگ می شود

برای شاخه گل سرخت.))

یانیس ریتسوس

دیشب که می خواستم به خوابم یاد افتاد به نوحه دو ضربه ی که با اموو می خوندیم همیشه

او می گف:آخرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

مو می گفتم:تو کشته شدی عزیز مادر......

همه چیز جفت شده بود برای رفتنشش

 


 

شکم گرده ای می کند که بیایی

 

 

شکم گرده ی می کند که بیایی

به گیجی پاشیده روی خواب صبح!

که وصلم  داد به اراضی روی صورتِ  نه عبوس

بوس داده به پیش آنی   به آنی از دست رفت زمان!

 ودنیا تنگ جاهی شد   چپیده وسط سینه تو ....

 

 

...............

از احمد کارگران ونقاشی هایش

سال وماه خیلی مهم نبودن .فقط اینکه توبا بود وچهارشنبه آتشی اتفاق لذیدی افتاد

در نقاشی هایش.

 

-تمایل آمد! از خورشید بزنم بیرون .

خیلی نزدیک شدی! داری از بادگیر گرما می دهی تو را نمی بینم خدای نقاشی ها

 

 

 احمد کارگران2

 

ـدزدیده بودم خود ی از میان مادر.

خورشیده ام را نمی دهم به خدا ی ناقصت!

 

احمدکارگران3

 

 

ـسجده ام  نمی آید برای خدای که از قد من کوتاه تر بود!

 

احمدکارگران4

 

 

 

 

ـدیدی تنها شدی پیامبر وزمین  هنوز گندم می دهد برای خودش!

احمد کار گران1

 

نقاشیخاک( بوستان کیش ده هه خورررررر داد ) موشرف به خیابانی که بادگیر هایش را گم کرده بود. 

۱.زنی  با منقار بلند   ورشته های  که از شکم پارگی  می آید ـ

۲.به عطش می زند گلدان های بو دار از گاریز ها خشککیده

۳.خط راس ام استخوانی  دراز شده از پا به سقف نمی رسد کانال را عوض می کنی

 

 

 

 

از معاشقه کبوتر انه نترسی به لختی سیم روبه خیابان

پرهای گشادتو   / به من می آید  /  به محاصره ام گرم

حصار می بندم به دور شکم / میان پستان های پر شیر  /مادری خوابیده است

داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده

چیز وخیمی که پخشم داد وسط فلکه به جها تی که     تایررنگ رنگی      دو تا چرخ      تو می داد

 روی   کمرمممم     شکستگی  داغ.....

 داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده

 بسکه گل قرمز می داد تو حیاط خانه

 بوی پخش گژده سوز

و دست های دراز تو به نشانه مقدس

دلم به تنگ رسیده امو تو نیستی یه سال می دهد که ادامه پیدا کرده

 مونو هیچ چیز ازتو باتصویر مچاله ماشینی که توش زل زده بودی  با بازوهای پهن که من ندیدم  به دوسال می شه ندیدم

 

 تکان دست ها وبوس داغ توی ترمینال به سمت بودی که بروی  

چیز زیاد درم نیست از تو به دوسال رسیده

فلکه  600  لختی می دهد وقریبی می کند کوچه ها 

 می ترسم امو ! تو که نیستی هم چیز ترس می دهد ..

to ke nesti

چیز مانده

آویزدرآویزم 

بکش با سرشاخ لیمویی   پیراهن

روی آنتن  

 که ابوظبی بیاید روی سینه مرد

دیوار شکافته از شکم بیرون زده

اوـجنرالی  با ستاره های دزدیده از یقه

 اسماعیلم !

با گرگولی به پشت به توازون تخم مرغ های دزدیده شاه عباس

شمشیر به دست                            شاشت را بگیر!

به اشارت انگشت های پاشیده وسط خیابان کریمی

 

گردن آویز تو ام از ترس

میش گاو ها بیایند با اگال های عربی

مستطیل شده ام   از گوزن های که در من گشته اند

بیا

      بی ا             

                        بیا بندری برقصی یم

                                                           رقصصصصص

 تا خیس بخورد لنگ چسبیده به میان

مو بچه شطوم ز کس نمی ترسم با  همین بر آمده از زیر

 

مرداد که شد به پهلو بزن .

گوزن دریده می آید از چشم ها

آبودان.خیابان کریمی

آبودان ـ خیابان کریمی ـچیز مانده ی از خانه ی پدریم

ما هی صبور

بدجوری هوس (( صبور ))کرد ام اما به  علت گرانی و کمبود اون حتی در محله های خوزستانی نشین بندرعباس  تصمیم گرفتم به صورت مجازی بخورم .

به همین مناسبت به عنوان یادبودبرای نسل این ماهی با ارزش واصیل اروند که بسیاری هم شهید داده ونسلش  هم در حال انقراض مثل خیلی از چیزای اصیل دیگه خوزستان

  به معرفی این ماهی لذیذ به دوستان بندرعباسی  می پردازیم.

 عکس اروبلاگ http://www.abadanphotoblog.blogfa.com  است.

((هیچ کس به درستی نمی‌تواند نظر بدهد که نام این ماهی را با «س» باید نوشت یا با «ص» هر چند گروهی دلیل آورده‌اند که چون خوردن این ماهی به صبر زیاد نیاز دارد پس باید آن را صبور نوشت.

صبور به ضم «ص» ماهی‌ای است که در تنور، فر یا روی منقل پخته می‌شود و هیچ‌کس تا کنون این ماهی را به روش دیگر ماهی‌ها در ماهی‌تابه سرخ نکرده، اگر کسی این کار را کرده باشد مسلماً یک غیرجنوبی بوده که انواع ماهی را نمی‌شناسد.

ماهی صبور را به شکل درسته در بازار می‌فروشند، به عبارتی این ماهی را هرگز تکه تکه نمی‌کنند، فقط محتویات شکمش را با مهارت خارج کرده و می‌شویند.

مخلوطی از سیر، پیاز، سبزی ماهی و آب تمر هندی را به شکم ماهی می‌مالند و آن را در تنور می‌‌گذارند تا پخته شود، این روزها در غیبت تنور از فر هم استفاده می‌‌کنند، پیش‌تر از این گروهی نیز صبور را در توری کباب می‌گذاشتند و روی ذغال کباب می‌کردند.

خوردن صبور آداب ویژه دارد، معمولا برای هر نفر یک ماهی آماده می‌‌‌کنند و آن‌را در سینی گرد کوچکی روی سفره، مقابلش می‌‌گذارند، صبور حتی سر سفره هم تکه تکه نمی‌شود.
جنوبی‌های اصیل تمام گوشت ماهی را به راحتی از پوست جدا می‌کنند و پوست ماهی را درسته کف سینی برجای می‌گذارند، شما هم بهتر است به دست‌های میزبان‌تان اعتماد کنید و از او بخواهید که ماهی‌تان را پاک کند. یادتان باشد بعد از خوردن ماهی صبور دم کرده چای با لیمو عمانی بخورید.))

 نوش جونتون

شالاپ شالاپ

بچسبیده پا برا قرار تنظیم نشده ی وسط ظهر ۱۳به در آمده

 دوطفلون ـ آبودان

شعردردرجه اعلا انسانی هم در درجه اعلا می خواهد!

 

همسایه عزیز من؛

 می خواهی  بفهمی شعردرحدبسیاراعلای خود چه چیز است؟

حسی که بالقوه با انسان بوده.میلیون ها سال کشیده با کار انسان خرده خرده آشکار شده است.مختصری که می بینی در نظر داشته باش که نتجه خیلی مفصل تر است.

شعر در درجه اعلای خود مشاهده ای است که افراد معین وانگشت شمار دارند از افراد معین وانگشت شمار دیگر.درغیراینصورت عزیز من توقع نداشت باش چیزی که چنین است همه ی مردم بفهمند.هرکس به نسبت خود داری تمیز شعری ست وبه انداز ه ی خود می فهمدویک پله بالاتر را  نزدیک شده فقط می داند به جای اینکه بفهمد.پس هر کس درعالم شعر دریک درجه می فهمدویک پله بالاتر را نزدیک شده فقط می داند بجای اینکه بفهمد.پس هر کس در عالم شعر دریک درجه می فهمد ودریک درجه می داند چیزی را که می فهمدمی گوید:شعر است به به! چقدرخوب سرائیده شده..چیزی را که نمی داند می گوید مبهم است. معلوم نیست چه می گوید. 

این ابهام از جلوی چشم مردی برداشته می شود که همه ی وجودش شعر است.درطبیعت ساخته شده پیش ازآنکه خودش بداند با زندگی پرداخته آمده .بدون اینکه بخواهد یا نخواهد .همیشه این را در نظر داشته باشید آنرا که شاعر می داندمردم می فهمنداما آنرا که شاعر می فهمدمردم می دانند.....

....

بیش از این از من نخواهید که بی فایده است فقط یکی دو سه کلمه برای شما می نویسم:

شعردردرجه اعلا انسانی هم در درجه اعلا می خواهد.

                                                                     نیما یوشیج

تشکل خانه خشتی گامبرون درنظردارددرجلسات مداوم وفصلی به بحث های تئوری ادبیات ایران وجهان بپردازد.

اولین برنامه خود برا با نیما یوشیج که به حق پدر ادبیات نوین ایران محسوب می شود شروع کرد.این جلسات با حضور شاعران استان مسعود فرح  موسی بندری  سعید آرمان  یدا.. شهرجو

علی ذوالفقاری  ساجده کشمیری  علی رضایی شریف و.. برگزار شد

جلسه اول ودوم با صحبت های موسی بندری در ارتباط با بستر اجتماعی ظهور نیما و دستاورد های نیما ومشکلات نیما شروع شد..به خانش آثارشعر ونثر نیما پرداختیم وروز پنج باحضور مسعود فرح وصحبت در ارتباط با انقلاب نیما جلسات به پایان رسید .که چکیده از بحث ها را به زودی می تونید از همین صفحه بخونید.

 

 

                

                                             

افسانه خانی ((رضایی شریف))

 

 

جلسه رابرق می پراند

 

پایانی یه    مسعود فرح .

 

عکس ها از ساجده کشمیری می باشد.

 

خانش نیما یوشیج

جلسات خانش ونقد وبررسی نیما یوشیج

ار یک شنبه یک اردی بهشت تا پنج شنبه پنج اردی بهشت

با حضور شاعران

 مسعود فرح  - موسی بندری

 سعید آرمات - علی آموخته نژاد - یدالله شهر جو

ودیگران شاعران ونویسندگان استان

مکان:بلوار معلم .بهارستان ۱۴ .سازمان ملی جوانان

 

جلسه رسمی برای نقدوبررسی یک کتاب

برای اولین بار درشهرستان بندرعباس جلسه رسمی برای نقدوبررسی یک کتاب که قطعا بیشتر زحمت اجرایی آن بر دوش خود نویسنده بود برگزار شد.کتاب مورد بحث مجموعه شعر سرکار خانم ساجده کشمیری که درکنگره شعر وقصه جوان سال 82به داوره ی شمس آقاجانی وعلی باباچاهی  رتبه اول شعر آزاد را به دست آورد.با" اسم از بس که شد به پشت آفتاد"شاعرفعال وپرتلاش این منطقه که به علت نگارش خاص شان همیشه مورد توجه قرار می گیرند.شاعری که به نظر من به خیلی حس گرا است وخیلی روراست بدون هیچ ضابطه وقانونی به شکل کاملا آزاد سعی دارد تمام اتفاقات ذهنی وحسی خود را به ثبت برساند.که گاهی این روند خوش می نشیند.اماگاهی صورت گنگ وشخصی به نوشته ها او می دهد.وباعث می شود که مخاطب اورا گروه خاص قرار بدهد که با شعر او آشنای کامل دارند وبه نوعی زندگی کرده اند.دراین مجموعه شعر های ارائه می شود که به غیر از 3و4 کار هیچ چفت وبسته ی ندارند هرچند گاهی اتفاقات زیبا وجالبی درآنها می افتد امااسکلت بندی محکمی ندارند.خیلی راحت تر که بخواهیم صحبت کنیم توی این کارها اجازه هرگونه دخل وتصرفی به شاعردیگر داده می شود تا این اتفاقات زیبا را به نفع خود به ثبت برسانند بدون اینکه راجب به مرجعیت کارها چیزی مشخص باشد.واین آشفتگی تا جای پیش می رود که برداشتی که پیش می آید این است که شاعر باترفندی ساختگی سعی در بهم ریختن ساختار زبانی وایجادتمایزومتفاوت بودند به هرشکل رادارد.اما همین که شاعر باجسارت وجدیت کارخود را پیش می برد وروندی هر چند کند را می پیماید وکار هارا به سمتی می برد که دارای ساختار وفرمی خاص می شود.تمام این شبهات را از بین می برد.برهرحال خانم کشمیری شاعری تواناست ویکی از امکاناتی ست که در این منطقه رشد پیداکرده استوبه عرصه ظهور رسیده است.

اما درجلسه نقد که باحضوراستادموسی بندری وسعید آرمات وعلی آموخته نزاد.یدا..شهرجو.آرسو ایمانی وامین امیری وباجمعیت حداقلی از افرادی که یاخودشان شاعر ونویسنده بودندویا هنرمندهای که درعرصه های دیگری فعالیت دارند.جلسه با شعر خوانی خانم کشمیری ازچند از شعر های مجموعه شروع شد وبعد امین امیری به علت اینکه خوانش خانم کشمیری هم مثل کار هایشان خاص است وسری درتفاوت دارد .جند از شعر ها مجموعه را خوانش کردند.سپس علی آموخته نزاد به عنوان منتقددعوت شدندتا راجب به مجموعه صحبت کنند.که در اینجا به مواردی که ایشان در صحبت هاشان به آنها اشاره کردند می پردازیم.

-خیال انگیزی کاملا مشخص است

-فاصله گذاری وگستگی معنایی در بین سطرها وجوددارد.گاهی این فاصله ها درشعر زیاد است واین بسیار اذیت کننده است

-رابطه کلی  بین متنی  درپاره ی از شعر های مجموعه بسیار کم است

-باعث محدویت در مخاطب گزینی می شود

-تخیل بسیار وسیع است وآزادی خیال که در کارها وجود داردمی تواند مورد استفاده دیگران قرار بگیرد.

-گاهی سه عنصر موسیقی وخیال وحس در کار ها او خوب می نشیند.

-تعریفی تازه ی از خیال می سازدوتنها وجه مثبت این است که تخیل تکراری در آن دیده نمی شود.

-با مفهوم بعضی از سطرها مشکل دارم.

-درآمختگی کلمات وجابه جای حروف یک کار کاملا مکانیکی برای ایجاد تفاوت

_وبابیان این موضوع که شاعر به ویرایش تازه ای از خودش رسیده صحبت را تمام می کند.

ونفر بعدی سعید آرمات است که به دلیل عدم حضوراودرجلسه مقاله که نوشته است توسط امین امیری خوانده شد.

که چکیده مطالب به شرح زیر است.

درشکل ظاهری اسم وجلد کتاب وصفحه بندی وشماره گذاری صفحات همه وهمه شاعرسعی داردکه تفاوت را به رخ دیگران بکشد.

اشکال زبانی را به هم ریخته.درعرصه زبانی فقط رفرم دارد.نحوزبان را می شکند.معنا را به می ریزد.التزامی برای سطربندی ندارد.وبیان پست مدرنیتی داردوبا همه این اوصاف چیزی های در این متن است.

-درلحن زبان گفتار تعبیر جدیدی دارد.

-درمحور هم نشینی میل به کشیدگی دارد.

-دوزبان متفاوت را با هم ودرکنار هم استفاده می کند.

وسپس یکی از شعر های مجموعه "هفت پادر کرده :صفحه 230راباز کرد که این کارمورد توجه بقیه منتقدین نیز قرار گرفت .

بعد یدا..شهر جو مختصری از منظرخودش صحبت کرد. وگفت که خانم کشمیری در شعر هایشان تاملی دارند به قردادهای متنی وعبور از آنها وتفاوت معنایی وتفاوت درنگاه به زبان واین ترفند ها شگرد شاعر میشود ومجوعه که خوانده شود شگرد او لو می رود.ویرایش تغیر کرده ونوعی تلفیق در زبان صورت می گیرد.متن لطیف که می شود نخ ارتباطی پیدا می شود .متن به سمت شعر حرکت می کند ..

بعد آرسو ایمانی مقاله خود را خواند که متاسف در دسترس بنده نیست ..(متن کامل نقد را می توانید دروبلاگ آقای آرسو ایمانیhttp://www.arsoo.blogfa.com/  بخوانید)

سپس موسی بندری راجب به شعر امروز صحبت کردند. وجلسه با شرکت حضار دربحث به پایان رسید.به صورت کلی جلسه خوب برگزارشدوامید است که این راه ادامه پیدا کند ومجموعه های دیگر نیز مورد بحث ونقد قرار بگیرد.

یکی از شعر های خوب وبحث برانگیز مجموعه "اسم از بس که شد به پشت افتاد"

هفت از پادرکرده" صفحه 230

تارفت به جنگ برگشت بخورد   بچه هایی بزایم سه سر

خبرت نشود هم برنگردد سرت

دست کنم درگردن مردبلند یونانی  با چشم ریزجلبکی پر از هیز

ترش درپوست گردو  دلم دیدن عوج پسرعناق داشت

درازبه سرهزارو  سی و  سی و  سی و  سه گز

دست درانار با سه هزاری سال

لای دهان پاره ای گوشت ازشکافته ی  گوش نافه ای   چه قدر

لا    لا    در آورده باشم

از ترکیب چندصد ورق پشت عادت ها

 پسرخوش تراش عربی رادوباره زائوشوم  یک سر بیاید توات نیاید

خبرصبح دهان هم سایه باچشم پکیده  پرتم می گیرد  بالاسردنیا

روی بادازپرده برداشته   حرف کدام تادرخت  باد داد مادگی رارطب شود

با گندم های کُتیده

توی حلقم نگاه کن  ریزه درخت شده ام  دردهان خاک کرم دار

هرکودی بخورم   چله شوم

کسی نفهمید شب توی قوطی بیا    زیرسیبی درخت   قرارم بگیر

روی پرازبوی چمن

به پانیفتی   دره ام   توکوهی  خنک برف داری

فکر کن   ساعتی است پسرزائیده ام

پدرش ازاول مرده دنیا آمد

گذاشتن برای جاشویی خدایی که هر غروب ماچ می فرستاد تا بزرگ شد

ازرفت پشتِ چشم

یک کس دارد نگاه می کند  با پوست نتراشیده ی دور دهان

دست درخمیدگی گردن بلندکند نمی خواهد

زبری چانه  مامن خرباگوش کری است  به دندان کشیده

بخوان  به هل شدن پدیده ی وسطمان   اوبدهد درتمامی

با موهای کاملا بلند زیادفر.

 

 

 

 

 

هنرمحیطی هرموز

شکلی در دست  داده برای دریا ماهی ی ببرد     ازآب سیر!

 سیر!

تاچشم کارکند گردخاک بوی داده از مرده های فرنگی

هوس پرتقال گرفته ماه هی! کوچلوی به جهش در آمد.انگشت پا دم دراز

تا شود این مو  شک ام که بمانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

    

شعر ی به گمانم

 

سیاه ماندهِ علی آویزه روی دیوار    پرک دل از ته   ریش خندهِ اساطیر مرده عبوس!شکل شهر ازمکعب دور خودش

 

موری گُلم پاهای چهارچشم خیره زده اند روی هم انباشته 

 از پشتشان که گرم

 

بلندی دارد  شکسته پاشود  بهانه پرتقال شدن این درخت وسط باغچه ..چیدمانی ازتودارد ته دلکم   لک شده تیک بزند چیزی روی سر شکل شش پا وسط تاسی این وقت گیر،آمده بود

  توی خواب ازمال من شدی!

 

مابرای جفت شدن کشتی ساختیم ازمردی که زار می خواند از نعر هایش ترسم این کلمات پخش کند روی تشک.. .

برای چند شبی که مانده بود طوفان بیاید از کنار غار گیرم وسط گُنو

 

 

  ((خوابشان نپرد!کهف می خواهد این کتاب)) سیل بیاید از کناره چشم ،کبود شود،سوزکندتونیایی

 

من خواب باشم  زیرچندمترآن طرف تر دریا

 

آخرِِ ِآویز  طفلک چشم های بسته  علی   رفته بود. برای نهار بیاید !

 

 

بعداز خیلی نیومدن

سلام ..برای امروز که تقومش بسته شد وکارهای که نکرده بوده م پاک نویس می شن درروزشمار سال جدید وهدفی که شاید رسیدنی هم نباشد ولی مسله ی  نیست موضوع رفتنه

ازاین سردرگمی درگیجگاه وحرف های که قدرت نوشتن ربوده بودن از من وسواس واسترس ازآینده ی بعد از کنکور آدمی که می شی ازبعدش زبانت وجغرافیات باهمه این دغدغه ها می گذری ازسالی که بزرگت کرد.وحالا که می گن عید شده ........!!!

وما بچه ها نسل سوم باز هم برای نمی دونیم چی ها؟ جشن می گیرم وتبریک می گیم  آجیل می خوریم  لباس نو می پوشیم سرسفره که می گن اولش هفت شین بوده وازشراب حرام شده عوض کردن شد شدهفت سین.وچیزهای که نمی دانیم چیه توی سفره ...وآتش بازی می کنم ترقه می زنیم واگلین سرنج درست می کنیم وخوش می گذرانیم برای چهارشنبه ی که نمی دانیم  چیه؟ فقط شنیده بودیم که قبلنا قبل از اینکه شاه((خائن)) ازایران بره آتش روشن می کردن این روز ما هم که شنیدیم گفته ایم (واههههه.. چه کیفی داره..)وبعد فهمیدیم با کبریت وآتش می شه کاری دیگه هم کرد مثل جنگ بازی تازه می شه مجروح هم شدجیغ زد با تمام وجود تازه واسه کسای که زندگی به اینجاشون.. رسیده! وتصمیم خودکشی دارن این روز بهترین روز

امااصلا چرا باید آتش روشن کرد؟ وچرا باید پرید؟ من امسال نرفتم جنگولک بازی .یخورده  مطاله کردم راجبش.

شب چهارشنبه که سوار ماشین شده بودم داشتم می رفتم خونه راننده یه آقای تقریبا توی سن وسال بابام که انگاره یکی از مجرم مارو گیر آورده گفت این دیگه چه رسم مزخرفی این چهارشنبه سوری دولت بایدجمعش کنه حالا حرف من اینه به اون راننده وهمه اونای که از ترس جون ما نسل سومی ها .سروصدا ها حائذه درصدهرچه کمرنگ کردن این روز بزرگ هستند می گم .چهارشنبه سوری" روزی که آتش پاکی دستان ابراهیم راثابت شد.ووسیله ی شد تاحقیقت وپاکی آشکارشود.( پس درقداست آتش هیچ شکی نیست)بعضی هم هستن که می گن این مال مسلونا نیست مال آتش پرستاس وبرای این حرفشونم سندشون این که مرسوم که وقتی از روی آتش می پری به صورت نیاشی می گی(( سرخی من از تو زردی تو از من )). این جمله تفسیر داره .تفسیرشم       اینه که قبلاٌ ازچوب های برای اجرا این آیین استفاده می شود که خواص دارویی داشتن که هم برای پاکیزکی محیط زندگی وهم سلامت افراد خیلی موثر بود واین جشن باستانی برمی گرده به دوره ی هخامنشی. اصولاجامعه ایرانی وتمدن ایرانی دین داره بوده واین بر می گرده به قبل از میلاد مسیح. دین در سراچه ی این ملت وجود داشته وکوروش بزرگ منجی ونجات دهنده بشر اینقدر بزرگ ومقتدر بوده که مردم هند قبل از فتح کشورشان از اوخواستن که سرزمینشان را تصرف کند وپادشاهی دین دار که از قبل از میلاد مسیح با حالت کفن پوش به سرای آخرت می رود ازاین انسان های بزرگ در تاریخ ما کم نیستن اما این ماییم که این واقیعت ها را ازیادبرده ایم ووقتی یک حکومت به اصطلاح مسلمان سر بر می آورد اولین کاری که به ذهنش می رسد این است که مقبره کوروش بزرگ  را خراب کند.روی صحبت من با کسانیست که می گن عیدنوروزچیه؟چهارشنبه سوری باید حذف بشه! و.. این دوتا رو می گم چون فعلا فقط همینا برامون مونده بماندجشن مهرگانی که باتغییر اکسنت شده مهرجان وهنوز توی امارت اجرا می شه.باخذف همین آیین ها وسنت هاست که جامعه دچار تهاجم فرهنگی می شه بی توجهی به همین رسم ورسوم که جوون امروز که من باشم وندیدم چهارشنبه سوری واقعی رو می خوام تمام عقده های یک سالموتوی این شب خالی کنم.منی که هیچ آگاهی از اینا ندارم چه طوی می خوام این فرهنگ به بچه هام منتقل کنم.آره من جوان امروزه ایرانی می دونم والنتایم چیه چون کشورهای اورپایی واسه جشن ها وسنت های که هیچ وقت فلسفه اش مثل رسوم ما نمی شه ملیون ها ملیون هزینه می کنند اما واقعا ما امروز توکشورمون چقدر به این چیزا بها می دیم ؟.وقتی یه فیلم دورغ راجب تاریخ ما ساخته می شه چرا ما برای احادی حیثیت نباید یه فیلم راجب همین پیروزی خشایارشاه داشته باشیم ؟چرا اول به فکرخودمون نرسید؟ واقعا چه بالای داره سر این تمدن می یاد چرا نباید توی کتابای درسی از این رسوم نوشته شده  باشه تا باروح بچه ایرانی عجین بشه که چه گذشتی دارن ووقتی توی اخبار بشنو که فیلمی دروغینی ساخته شده راجب تاریخش اون حتی ندون که خشایارشاه کی بوده ...

 

خیلی حرف زدم باید ببخشید .راستی  عیدتون مبارک امسال واسه عیدونتون دوتا خبر دارم .

            

 1. کنگره شعروقصه جوان بندرعباس از خواب زمستانی بیدار شد .

جالب اینه که فراخوان اسفند ماه داده شده وتا20فروردین مهلت  برای ارسال آثاراست وانگارقرار اردیبهشت ماه86 برگزاربشه. احتمالا می خوان برای انتخاب آثارقرعه بندازن ...

 

2.گابریل گارسیا مارکز فروردین 86 به تهران می آید!!!

 

                     مارکز

 

این اتفاق اگر که بیفتتد می توان مهمترین رویداد ادبی سال 86 دانست .مارکزیکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است .ازاثار او که به زبان فارسی ترجمه شده می توان (صدسال تنهایی .توفان بزرگ.پاییزپدرسالار.کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد .زائران غریب.ماجرای الندیراومادربزرگ سنگدلش.زنده ام که روایت می کنم و..)امدن این نویسنده بزرگ قرن حاضربه تهران نه تنها از آن جهت که دوستدارن ادبیات بیصبرانه انتظار  دیدن گابوی پیر80ساله ی کلمبیایی رامی کشنددارای اهمیت است  بلکه حتما حضورآندرکشور ما تاثیر قابل توجهی درسیر ادبیات ما بازی خواهد کرد البته اگر دستخوش بچه بازی های سیاسی نشود.

 

ودست آخرچندتا جمله زیبا ازمارکز:

 

.من تورا دوست دارم نه برای انچه تو هستی بلکه برای آن کسی که هستم هنگامی که درکنار تو ام .

 

I love you not for who you are.but who I am by your side.

 

.هیچ گاه ازلبخندزدن دست نکش حتی موقعی که ناراحت هستی ممکن است  یک نفرعاشق توشودهنگامی که لبخند می زنی

 

Never stop smiling.not even whenyou are sad,someone might fall in Love with you smile

 

.زیادتقلا نکن.بهترین چیزها هنگامی اتفاق می افتد که غیره منتظره هستند.

 

Don’t struggle so much.best thing happen when not expected

 

                             یک سین 3تا

                                                         سالتوخّش...