ته پاساژ زن رقصش گرفته بود وچسبیده بود مثل جلبکی ته وداشت آب می داد از زیر ابرو
چیزه غلیظی غلط می خوردخودش را
وسط شوت شده چیزی از ته بازی کودکی. فرضا گل کوچیک
کوچیک تر از این حرفای که به هم بخوردبازی اتفاقی می آفتد
مثلا اسبی در آید از وسط شاه نامی بنویسد بگذارد برای دختری که قبلا به رستم دست داده بود چشمانت را به کدامین سمساری
ته پاساژ هنوز اتفاق داشت را می رفت میان جلبک ورم کرده قورباغه بپرد بیرون
در را محکم ببندید این خانه سوسک از ته مانده کافئین
سلام فاطمه جان . راستی یه پاساژ این شکلیه ؟ جالبه نه ؟ ادامه بده . موفق باشی
ای بابا تو هم که همش گذشته ای .....
کی نو می شی
قربونت برم گنجشکی
بابا معرکه ای تو دختر .....خودم با تمامه وجودوم می درکمت قربونت عزیزووووووووووووومی دو تا نقطه ایکس