در فراسویی مرزهای تنت تو را دوست می دارم./.../درفراسویی مرزها تنم /
تو را دوست می دارم
در آن دور دست ِ بعید که رسالت اندام ها پایان می پذیرد./
وشعله وشورِ تپش ها وخواهش ها/ به تمامی /فرو می نشیند/.../درفراسویی پیکر هایمان /
بامن وعده دیداری بده.
(معیاداز کتاب آیدا در آینه)