اگر بخوایم تاریخ رو یه سیستم فرض کنیم می شه اینجوری تقسیمش کرد
بخش اول سخت افزار
بخش دوم نرم افزار
اون قسمت که سهم ما ایرانی ها از این علم می شه فقط سخت افزاره
که خوب باارزش ترین قسمت قضیه هم هست مخصوصن از دیدگاه یه ایرانی معاصر که دارایی ها رو دوس داره که به چشم می یاد وقابل لمسه مثل تاریخ چند هزار ساله !
بیشتر مردم هم ما راجب تاریخشون همین قدر می دونن که اون موقع هایه ایرانی بوده ویه تورانی وهمین هم براشون کافیه وکل زندگیشون با همین یه جمله بیمه می شه واین جمله براشون یه سری حس وطن دوستانه هم ایجاد می کنه. مثه اینکه سدسیوند نباید ایجاد بشه واطراف تخت جمشید نباید آپارتمان ساخته بشه عتیقه ها که مال ماست وتوی موزه های بزرک اورپا نمایش داده می شه باید برگرده آثار باستانی باید حفظ بشه.و درمقابل هالیودی ها ۳۰۰ساز ها باید راه پیمایی کرد باید مرگ بر امریکا گفت ومقابله کرد.
اما کدوم یکی از ما روایت جنگ خشیارشاه رو می دونستیم .قبل ساختن این فیلم!
حقیقت اینه که از تمام تاریخ جندهزار ساله فقط همین حس ها نوستالژیک سهم ملت ماست.
اما تاریخ جدایی از تمام روایت ها وعتیقه ها وتخت جمشیدها واستوانه حقوق بشر ها عزت و ذلت ها یه علم. یه علم که من به جرات می تونم بگم که مادر تمام علوم وبا استفاده از این علم می شه خیلی بهتر زندگی کرد.سیستم زلزله نگری شاید چند ثانیه قبل از حادثه بتونه گزارش بده اما کسی که تاریخ می دونه مثله آدمای که بارها وبارها توی این دنیا زندگی کرده ومی تونه پیشگویی کنه .واین همون نرم افراز یعنی قسمت دوم سیستم . بدون نرم افزار که سخت افزار تبدیل به عتیقه می شه.
اینا رو گفتم که متوجه شویم که ما واقعن تاریخ نداریم!
اما واقعن چرا ما تاریخ نداریم؟ واگر ما واقعن تاریخ داشتیم دیگه چه جیزهای داشتیم ؟
بعدن می خوام راجب به این بحث کنم. واحتمالن یه روایت کوچلو راجب به نبرد ماراتن(اسم دو ماراتن یادمانه همین نبرده).
فکر های نیمه شبی که ار روز می آید .
از خاکی که تو حلق می رود
وگاهی چه زود دیر می شود.
دبستان من که فردوسی کوچکی تو دلش بود..به خاک زمینی رفت .
آبادان درهفته ی که گذشت
باران می آید شر شر پشت خونه هاجر
هاجر عروسی داره دنبه خروسی داره
tv به وقت ایران
جیرانی در لحظه آخر سقوط کرد.
وآراس سر بی کلاه وبی مو ی داشت تا ته ته هاش
یوزارسیف سلحشورانه پیامبر می شود!
سخن مورخ ترم سومی درباره سریال :
از اونجای که تاریخ مصر به صرف دانشگاه پیام نور (بی ان دی)رو تمام کردم.
به عرض می رسونم که از یوسف حتی به اندازه ایشتار واینانای (الهه های شوش)توی تاریخ چیز نیافتم .لذا داستان یوسف سندیت تاریخی ندارد واز گردن ما رداست .
اما...
زابیرا وزندانیان مصری کلهم جوانمرد تر از زندانیان قصر ایران چه قبل وبعد از طاقوت می باشن .حالا شما بیاب تمدن چند هزار ساله رو.. وبه ما هم بگو
بیش از یه دهه از مرگ رامی می گذره .اماهنوزخیلی ها با آواهای اون پیرمرد زندگی می کنن.وجز لاینفک این مردمه. نه تنها بین همه دوره هاش وقشرجوان جامعه بلکه رامی تو ی دنیای نوجوان های ۱۵ سال این استان وجود داره.انگار که با هر نسل این آدم دوباره متولد می شه وجریان پیدا می کنه.هنرمند با تولد خیلی از آدم ها دیگه دوباره متولد می شه.وجریان پیدا میکنه اما فقط یک بار می میرن!
وحکایت غریبست؛ حکایت مرگ هنرمند های بزرگ ما که تعدادشون هم که نیس .هنرمندهای خوبی که با فاصله چندسال کوله بارشون جمع می شه وبا یه شک عجیب اما نه تازه و نو شک عجیبی که انگاره ارثیه فامیلی این قشر می رن این داستان با ابراهیم منصفی شروع میشه وبعد اون حسن کرمی وبعد صالح سنگبر ....
حتی این ارثیه یقه نسل بعد رو هم ول نمی کنه! وبه شکل نوینی ناصرعبداللهی ..
جالب تر هم اینه که کسی به دنبال چرایی این قضیه نیست. وبا مرگ هر کدوم از این افراد این پرونده یه مدت کوتاهی باز می شه وبعد هم به صورت کاملن طبیعی فرمالیته می شه. به حدی که دیگه کسی اجازه اینه که از خودش بپرس رو به خودش نمی ده.
وقتی یه خبرنگارازیکی نویسنده های امریکایی درباره جایگاه هنرمند درجامعه می پرسه واون در جواب گفت بودترجیح می دهددرباره فایده هنرمند صحبت کند.
اواسم تئوری خودش را (قناری در معدن زغال سنگ )گذاشته بود.اوگفت بود در روزگاران قدیم که هنوز تکنولوزی پیشرفت چندانی نکرده بود.همیشه توی معدن زغال سنگ یک قناری توی یک قفس می گذاشتند.گاهی در جریان اکتشافات زغال سنگ گاز گشنده ی تولید می شدکه می توانست موجب مرگ کارگران معدن شوداما قناری با آن جثه ظریف وکوچک وحساس .خیلی زودتر ازاینکه ملتی رابه کشتن بدهد تشخیص می دهد.هنرمندهم مثل یک سنسور قوی عمل می کند.بحران های اجتماعی تناقص ها وتضادها راخیلی سریع تشخیص می دهدوواکنش نشان میده.
کاشک که ما حداقل از مرگ آنها ساده نگذریم.
راستی من از این به بعد سعی دارم .به روایت های تاریخی بپرادزم.
برای شروع
به نظر شما فایده علم تاریخ چیه؟