علفک های کوچولی از کنار دریچه .. .یی با گوله ی ژلی تاانعکاس هر جا که کار شود دنبال شدن
آن چیزی که مفهوم می دهد ! وآن جایی که وجود
قهرم گرفته بود حیران شده از بندی که رهانده شده بودم آزاده ی بیگانه، آزاده که هنوزعادت نکرده بود پاهایش رادرازه بنشیند برای خودش گاهی وقت ها که فکر می کند چون کسی یست باید سیا ه سیاه شود تمام حجم ِها.
از ژلی غُودش بزند بیرون هر چه کثافت مانده از این جنین که زود دلش هوای شد وخودش را پخش کرد کف سنگ سفید براق،براق مثل آب های سبزوآرام که هنوز ورزنگرفته دارند از بینی یم
جغرافیایی شدم برای خودم !!
برای چشم ها که دیگر انتظار،لذت،ترس
وعشق (چیزلزج مثل ته مانده ی گوشت نپخته نذری میان دندان هی غلم می دهد وپاهایم چقدر سست برای دوباره شدن
وخواب خوابی عمیق، عمقی از من درجایی که آدم شده بود م وفمیدم به احتمال زیاد لخت بودم آنقدر که تو و نه هیچ کس دیگه نبایدحتی بهش فکر کنه
خودرا پیداکردم ومحکوم شدم به نشتن روی لیموی فصل تیر که هی بکوبندم وسُرسُرِ بخورند پستانکان کوچولوی ترش وخارهای که فرودر دست هایش که گرفته بودم به فاصله ی که به وجود آمده بودمکثی لزج میان دستان پسری بودم که تازه بلوغش را درک کرده بودو ترسید
کنار رفتم مثل لاشه ی که مرده بود برای خودش خیلی وقت وکسی نبود که ببیند له شدن وذره ذره خورده شدن میان چرک هایِ ناخنِ دختری که املایی پای تخته گیش را جیش ایده بود .
اینها مال من بود اند از خواب همین جغرافیا در روزی که بیدار بودم با دست های خودم ساخته شده بود تمام ِ
دل تن. . گِ کوچه ی که بچه بودم که دادم به بازی پشت دست راست خراشی تقریبا بزرگ به اندازه ی م وگول خوردم مثل همیشه دختر ی که گول می خورد وهمه چیز را می خواست مز ه کند حتا گوهش را
اینها مال من بودن روزی که سیاه ومخمل موهایم به اندازه ی صافی بود که برنج همیشه لایش گیر می کرد
ویادداشت های ستاره ی
اینهای که می نویسم فقط برای خودم است .وای چقدر لذت دارد وقتی فقط برای خودت می نویسی . . . وقتی کسی نیستی که ایراد شوی وکسی نیستی که معنی ات کنند وهی فضولی بیاید وسط
زنده بودم انقدر که مرگ چند بار از رویم رد شد بود دست هایم زیر پاهایش تکان تکان می کرد وفرض می گرفت دیگه اینجا نیستم دلم می سوخت برای چشم هایم ونگاهی که گاهی فقط
وای دست ها یم خیلی وقته که نگرفتم شون وخیلی وقته واسه خودشون دادنزدند و واسه خودشون خفه نشدن.
پشت کردن جسارتی که فقط گل ها داشتن و من خیلی خیلی ضیعف بودم . .
نمی ری از همه نوشتن
ما را در عجب انداختی
می به خون ام ات
کمپوت چی می خوری داری دوست ...ها
گن جیش کک ام بمون تا بمونم ۰۰۰بخون تا بخونم۰۰۰بگو تو رو با همه وجودم می شنوم۰۰۰
گن جیش ککم تو که هنوز برام دونه نپاشیدی !!!! بجم دیگه ..
چراصدای جیک جیکت نمی یاد؟
سلام، خسته نباشید.
وبلاگ زیبائى دارید، لطفا به ما هم سرى بزنید.
واگر زحمت نیست مارا لینک کنید.
این آدرس ماست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%AE%D8%B1%D8%AF
به کسی اگر جایی گفته نشود ... به روز هستم
هنوزا دورم
حضور سبزتان در وبلاگ دخت کنگ پاس می دارم متشکرم وخوش آمدید.....
سلام - حضور سبزت باعث دلگرمی من است .دوست خوبم از طرحهای بیشتری استفاده کن. خبرنگار به ماهم سر بزن.
به میری گن جیش کک به بینم ات با دوشاخه زدم ات همین
سلام .
نیستی
شاید هم هستی ولی سر نمیزنی به هر جهت
به روزم با حرفهایی نگفته
حرفهایی از دل گلایه های قدیمی با متنی از دوست خوبم زهرا نصراللهی
سر بزنید خوشحالمان می کنید
منتظرم
سلام
اعتراف کن !
جایی حرف از سایه و سایبان زده بودی...و اینجا میخواهی برای خودت بنویسی و فضولی نیاید وسط!...بگذار بیایند نه اینکه سایبانت شوند...خودت سایبان خودت باش...برای آنکه از نیمسایه بیارندات بیرون...در نیم سایه مینویسی مثل کسی که توی اتاق پشت کرکره نشسته باشد ...حرفهایت را شاید من نمیفهمم...نیمکلمه ...نیمجمله ...و نیم سایه. بیا بیرون دختر یا پسر! ازچه میترسی؟ یا زنگی زنگ یا رومی روم! دوباره میبینمات. اینهارا که مینویسم چون دلم میخواست یک ک تصغیر یا یک چی پشت اسممان نبود.
هر دو انگار یک درد داریم. من رطب خوردهام یادم نبود...باید فکری هم بحال خودم بکنم...