شکل چندم خودم است خیابان با تمام درازی از لای پاهایم می آید
بیاویزد وزش ناسایی میان لب
لا تا لا
لالایی ورد خوب است
سیاه وبرجسته چشم است ودست داری به گمانم
عکس خودم است توی تو چپیده ومنسجم
می شود بوسیده با برجستگی بیا بالا
دهان بویست از سبز تا بنا گوش دراز شده است
دروغ بزرگ زمینی است
که نفس ندارد
انکار است به بالاتر ها
که تویی توی خودت خابیده
وقصه های خوب قصه های پاپتی
دستم را رابکش از افق تا خیابان
عریان
عریانی محض نبود شکل پا شکل جمع شده پا ها انگشت تا تا تا تو
پوکیده کفش ها وپاهای بسته تو
بزرگ تر پاهاست
آه چقدره ام زیاد است
تابم می دهد از بالا تاب می خورم از مخ وته
موریانه ها که به بالا می روند
به خاب...
شخص دوم باش
که می خوری به زمین
سر شاخ دراز درخت است
خابیده ران از انگشت پابه گرد درررررررررررررد می کند
یک سر
به سر دارد... می کند
انگشت سیاه کرده لمزان دختر خوبیست
شب ها به موقع ام بیا
ستاره بشمارند
رد تا رد سینه ام افروخته
شخص دوم منی عکس خودم باخودم
کلمه است تیز نوک وتوک زبان از تو
و
واهجمعه چشم ها تا چشم بیرونم
خروجی خودش می گیرد به راهگیری
به روادید
روداید به خورد باد به تن مرد عریان
بابا است.
بروی نصف ونیمه شبی است
وخون که میاید بالا
می خورم خودم را با خودش
کلمات درداند که به هم لولیده
لولیده ی عجیبی توی هم
تو ی خودت
لولیده ی جمع شدی
چای تازه میخاهم !
قوت دردم باش
مرد از زمین بالا رسیده بود
لخت ولوت
بکشم به سینه به جاهای داغ وسوزان تنی
دلم به تنگ رسده است
برای تنهای تقسیم شده مان
حالا که تو نیستی من سنگینم از تو
که توی من چپده ای
توی تمام مویرگ هایم وگشادهی اعضای متورم گلو
گیر کرده ای توپ شدی یعنی یخ کرده
از تار موریانه لانه ولاجوردی
من باش با تشکیلات برجسته دست های گرم تا گرم
(مسیر به شکم کوهی بود غار زده)همدان غارعلیصدر
درود
http://www.chashteha.blogspot.com
زیبا بود فاطمه جان لدت بردم
شبزده برگرد
سلام...
فاطمه فاطمه
یه حرف نو
یه حس تازه
پاک کن پاک کن اینارو
رنگ بزن روح بده
فاطمه گوش بده دیگه دلم ترکید یه حرف جدید ... بنویس بنویس