دست می کشم روی کبودی ِ ران وُ دهان
بر حلقه ی سیاه گلو / استخوان
وَ تیک تاک ِ ساعتی که تک تک ، مُرد
دیگر ترقّه ندارد
از خواب می پَرَم که ببینم
آینه ، که تنها شهادت ِ قانونی است ،
چیزی نشان نخواهد داد
هیچ کس
چیزی ندیده است
وَ من و تو
آنقدر با نفرت بوسیده ایم
که وقت داشته باشیم
به طرح ِ یک چاقو
در کودتای هم برسیم .