شب که می شود گل های روی پتو با هم حرف می زنند
ومن قسمتی از ملافه را دور دهانشان می پیچم
رنگ سرخ می ریزد بیرون
می پاشد روی سکه های عهد قجری
عصر سبیل
صدای جرینک جرینگ کیف پول
توی کیف پول خبری از ریش های بلندت میگیرم
صبح است صف نانوایی
ریش هایت را می دهم و نان می خرم
نان داغ
با یک شیشه عسل
چاقوی تیزتو بکش کنار پوستم
روی نان تُست
من خابیده ام که تو چسبناک باشی
وعسل بریزی روی مذاب های تنم
ورگ گردنت که هی بزرگ تر می شود
وقتی عکس عروسی زن ومردی را می بینی که زول زده اند به من
که عریانم وتمامِ کوچه این را می داند
که محض دو چشم عسلی بود
وتو
که قول دادی زودتر پیر شوی
که اینقدر گل پاشیده روی چادرم
موفق باشی خیلی زیباست
سربزن به روزم
شروع نسبتا خوبه ولی اذامه پیدا نمیکنه به اخر که می رسه بهتر میشه
بزرگ شدی حرفای خوب خوب میزنی
با نوشته های این دختر بیست ساله حالم دگرگون می شه ... میکشمت اگه تو هم فکر کنی الکی این جوری میشم.نوشته هاتو خام خام می خورم .منتظرم کتاب شعر چاپ کنی
به روزم
wow
نمی دونم در مورد این شعر چی بگم . شاید بهتر باشه اصلا چیزی نگم .
موفق باشی .
همه چی عالی بود فقط چایی اش کم بود. (:
سلام
وبلاگ خیلی خوبی دارید
شیرین شدم.
خیلی عالی بود وحسی
جالب بود
ادبیات و نمایش کهن
رونمایی
شب سینماگران