بچه که بودیم
همیشه سر عرض کوچه ومرز خاله بازی وفوتبال بازی با پسرا دعوام می شود
وجه تسمیه همه ی دعوا هم به یه جا ختم می شد
الان تقریبا بیشتر پسرای هم بازیم معتاد شدن دوس دارم یه یادی کنم از شون
عدنان -محمد - علی -عادل- بهزاد -طیب-محمد-عزوز -صحاب- یونس-علی-عباس-داوود-وحید-احمد-صادق -یاسین -یاسر ..(امیدوارم کسی رو جا نداخته باشم آخه هر چی دور ورم نگاه می کنم تعدادشون بیشتر می شه) و کریم
بهش می گفتن کریمو ؛وقتی می رفتیم آبودان با هم شمشیر بازی می کردیم
کریم بامزه بود ومهربون شمشیرم خوب می زد.مسه یه شوالیه
خیلی وقت که نمی دیدمش راجبش شنیده ها
بد مستی بودو بنگو این جور چیزا
تا همین
جند روز پیش که پیداش کردن توی یه خونه خرابه
با یه بند کلفت لای گردنش آویزنش کرده بودن
آویزن شده بود وسرد
دلم عجیب گرفت برای همه سالها که بیهودگی بود
وما بزرگ شدیم
کاشکی همه مون ۷سالگی مرده بودیم
شوالیه های کوچلو
پسرا شیرن
دخترا موشن
پسرا دوغن
دخترا کشکن
زندگی قصه ای ی که کلاغه هیچ وقت به خونش نمی رسه .
حس می کنم حسای مشترک داریم
ای دی مو می دم دوست داشتی اد کن .
nirvana_trance@yahoo
کاشکی همه مون هفت سالگی مرده بودیم!!!
کاش هممون هفت سالگی مرده بودیم
کاش هممون هفت سالگی مرده بودیم