چند ساعته دیگه سال تحویل میشه ومن از دیشب تا حالا تو فکر این خانم م  

دوست یکی دو ساعت من که زیاد م نمی شناسمش فقط می دونم خونه اش روبروی میدان بوعلی همدانِ وبیشتر از یک سوم ساختمان های این خیابون که یکی از خیابون های  مهم همدان  مال اونه می دونم که یه روز تنها دخترش سرش درد میگیره بعد که می برنش دکتر می فهمنن سرطان داره !کلی خرج درمانش می کنه بعد از درمان کاملش درست هشت سال بعد دختر شو از دست می ده .بعد م شوهرش یک روز بعد از مرگ دخترش می میره وپسرش هم  دکتر می شه میره اورپا 

می دونم که هر عصر می یاد زیر مجسمه بوعلی ودنبال یک هم زبون یک لبخند می گرده .  

نمی دونم الان سفره هفت سین داره یا نه  

نمی دونم خودش تنها ست هنوز یانه 

شاید سفرشو زیر مجسه بوعلی انداخته   

نمی دونم الان تو چه حالیه   

 

 

ولی می دونم الان تنها سفره هفت سینی که  دوستش داشتم کنارش بشینم هفت سین اونه 

چقدر اصرار کرد اون روز که برم خونه اش  که تنهایی خونه شو باهام تقسیم کنه 

چقدر تنهایی بده ه.. 

 کاشکی تنها نباشه !