واین دومیش بود ومن نرسیده ام

بد از شانس نبود بد از خودم بلند شده بود.از خودم وچیزه ای چپایده توی مخ ام که امان ندارند . 

به قرار دیشب که تمام روز بود من قرون وسطا بودم باپاهای برهنه فرار کرده ام از دست خودم وتو که هی می امدی لایه  برگ ها یم.

برگ ها که دوس تر می داشتی و لم داده بودی توی قرون وسطای من  

 تو دل انگزیستون واسلاوها واکینگ ها بیشتر  واکینگ های بودی  سرکش وماجراجو  

بیشتر تر از خیس چشم بود ودلم تو کیک های فنجانی وجشم های منتظر پایان برگ های رو دوس که نداشتم تو داشته نباشم . 

از مرد که کت بلند داشت از رساندها خودم را دور کرده بودم خانه خالی وتنها بود  

هرکس برای خودش ستادی شده بود ومن توی قرون وسطا بودم از فرار تو از فرار کلمات که دفن شده بود 

 از فرار تو که هی میای بزرگ روی برگ های کتاب. 

 اینجوری شدی .نوشتم : 

ایمان دارم که تو نمردی که کلمه می آید از تو سرخ سرخ وچاک چاک!! 

بعد محکم کوبدهام برگ ها رو سرت تند تند تا نیای توی مخ من وسطا رو دوس تر داشتم  

دوس تر داشتم 

 دوس تر تولد دوستی بود متولد ۱۹خرداد که آن هم از تو دوس تر داشتم من دلم نمی خواد دوباره توی خودم خابم ببرد ودر ضمن تو  بیشتر گم شده ترجیح منی  

بهتر است! تاریخ بودم کوچلو . 

شاعر ازکلمه می آید وتاریخ از مرگ ! 

ومن مهندس اموات بودم. 

 

امتحان دوم بود تمام لذایز بیزانس را گرفته بود قرمز ی خون یخیت واین دنیای دوم من 

 دوم من بود.وصطا را

بزار برای خودم باشد دلم سید کاملی بود . 

وکلمه اتی که از دیوار می آمد 

 مردی جنسی بود با عبای بلند وشال سبز ومن اینجا ها هم نبودم من تکفیر شده بودم تکفیر ! 

صب شد.

برگ آخر کتاب به نتجه رسیده بود. ماکیال (ورساله شهر خدا وشهریار )داشت. 

رنساس آمد جان هوس لوتر آمده بودن. 

 اروپا اسم داشت فرانکها فرانسه استروگت ها ایتالیا واکینگ ها ایرلند.این وسطا گوتنبرگ بود آرامش بود وخاب بود  

و۲۰تا صفه مانده بود زیر دوش سفید آب می آمد کف آلوده وخاب راپرانده بود م  

به ساعت که بوی اذان می داد وبعد کره عسلی بود وخاب .... 

زنان توی دالان تنگ بودن جای که نور کمی بود وموش می دوید یه جاهای ی  سبزه ای  زیر پاهایشان لولیده بود بیشتر از اینکه رویده باشد. 

من ساعت ۱۰چهل صب پریدم از سرجلسه مانده م با دنیای کوچک قرون وسطایم  

 

 

ولی می خاهم این ترم را حذف کنم .سرنوشت به تویق می اندارد در من . 

 

برای ساجده

به همت جمعی از شاعران استان و به مناسبت هفتمین روز درگذشت شاعر عزیز ساجده کشمیری مراسمی در مسجد سید کامل بندرعباس برگزار می شود.

مکان:سه راه سازمان خیابان مرحومین گرمساری

زمان:دوشنبه 18 خرداد ساعت 3 بعد از ظهر.

من پیر شدم ساجی تو کجای؟

ساجی از شمار دست هایم دوری ومن شکل دوری تو را نمی دانم گیجم دختر مرگ برای تو شکل پیدا نمی کند چرا؟

مقدمات آماده نت شده زمین را آب پاشی کردیم من تنهام کنار موسا تونیستی من حست نمی کنم انگارگم شدی یه وسط های از راه نمی دونم چرا ارتباطم قطع باهات نیستی ساجی چند وقته تو اتاقتم نیستی اصلا نبودن برای تو معنی پیدا نمی کنه.من احساس می کنم وارد پیری شدم آره من پیر شدم ساجی آدم باید پیر باشه تا نزدیکاشو از دس بده .ساجی من هیچ برنامه ی برای نبودنت ندارم هیچ!همیشه برنامه ریزی ها با تو بود حتی برای تنهای ومصیبت های منم تو برنامه می ریختی.تو اتاقت آرامش عجیبی خابیده .دوس دارم اتاقتو کول کنم باخودم ببرم.چقدر کتاب نخونده داری دختر! همیشه می گفتی فعلا بگردیم. هر وقت پیر شدیم کتاب می خونیم.من پیر شدم ساجی تو کجای ؟

من نبودنت ومرگت تو مخم نمی ره هنگ کردم دختر گیجم گیجی بزرگ اصل انم گریه ام نمی یاد برات.اصلن باهات قهرام هنوز چرا اون روزی اونجوری  حرف زدی باهام ؟هان ؟

گفتی بندر نیستم

من رفتم پیش آقای شهیدی گفتم ساجده کجاست

 گفت داره میاد اینجا.

گفتم به من گفته بندر نیستم.

گفت بیشین الان مباد دوستاش براش کتاب اوردن

 منم گفتم حالا که به من اینجوری گفته من منتظرش نمی مونم چت بود اون روز چرا اونجوری بودی؟

من دلم نمیخاد تو بمیری ساجی .من از مردن خسته ام اصلا من مردها رو دیگه دوس ندارم .چرا همه منو تنها می ذارن؟من تنهای دوس ندارم دوس دارم با هم بریم لب دریا دوچرخه پیاده بیام از فرهنگسرا تا شهربانی بستنی بخوریم بعضی وقتا هم ذرت مکزیکی بخوریم .با هم شعر بخونیم کتاب بخونیم با هم بحث کنیم دعوا کنیم بریم پیش موسا

تو چرا مردی هان؟

بیا بگو دیگه تو که برای همه کارات جواب داشتی بیا بگودیگه.آره حتمان میخای بگی لیز خورده ام دس خودم نبود .ولی من که می دونم خودت برنامه ریزی کردی اون یاداشت خوندم بالای کتابخونه ات.خودت خاستی که شده حالا بگو من چه کار کنم؟!ساجده من تنهای دوس ندارم تخیل ورویاپردازی دوس ندارم.مرورخاطراتم دوس ندارم.می خام کنارباشی .ساجی زنده  سرحال!!!