شعر خوانی یواش شاعران با بلندی عموم

         

 

 به مناسبت اولین سالگرد درگذشت شاعروکوهنورد ساجده کشمیری  

 

6خرداد.ساعت 7بعدازظهر.کتابخانه طالقانی 

 جمعی از شاعران و نویسندگان

نور افشانی یک موقعیت

نگاهی به داستان سگ گنده ی خانه ی آجر قرمز        نوشته ی هادی کیکاووسی

به قلم مصطفی مستور  مجله ادبیات وفلسفه

این یادداشت را در وبلاگ هادی کیکاوسی بخوانید

"احمد حبیب زاده رفت" به قلم سعید آرمات

خبر کوتاه«حبیب زاده رفت»اولین حس من از سرما بود سرمای پیرامون آدمی سخت که من اورا فقط در گرماگرم سالن کوچک تئاتر  تجربه کرده بودم ...   

این یادداشت رادر انگارش بخوانید

عکاس را شما انتخاب کنید!

من در اول فرودین ماه طی یک پست در وبلاگم ازدوستان عکاسم درخواست عیدی کرده بودم که البته شرایط وشکلی متفاوت از عیدی های  مرسوم داشت +  

قرار شد عکسهای از  دوستان عکاسم آقایان حسن بردال  روح الله بلوچی  عبدالحسین رضوانی  در کنار هم منتشر شود بدون ذکرنام عکاس.تا من وبقیه مخاطبان عکاس‌ِ عکس ها را انتخاب کنیم. بالاخره من پس گذشت ۴۳روز به لطف ومحبت دوستانم عیدی خودم را دریافت کردم .که بی نهایت خوشحالم وتشکر می کنم از لطفشان  

اما عکس ها  

همینطور که ملاحضه می کنید شش قطعه عکس بدون ذکر نام عکاس در اینجا منتشر شده وخوب چون حق انتخاب وعیدی گرفتن اول از همه مال من است عکس ها هم طی یک ایمیل مشترک با هم  وبدون ذکر نام عکاس به دستم رسید. و لازم به اشاره است که این عکسها تا کنون منتشر نشده اند و به جر خود عکاس ها کسی آنها را تا پیش از این مشاهده نکرده است!.وحتی مشخص نیس هر عکاس چند تاعکس دراین مجموعه دارند. 

توضیح:دوستان می تواند در قسمت نظرات عکاس انتخابی خودشان را برای هر عکس که با اعداد ۱تا ۶ مشخص شده از بین این  سه عکاس انتخاب کنند.واگر مایل اند دلیل انتخابشان را هم بگویند. 

 

یک توضیح :به همین زودی از عیدیم رونمایی می کنم!

عکاس را شما انتخاب کنید

قرار شاعران در جشن میانه بهار

 

 

 

 کبریت کشیدم                                                                                         

                تو به این روشنایی محدود گریستی   شاعر:احمد رضا احمدی

 

قرار شاعران در جشن میانه بهار چهارشنبه ۱۵اردی بهشت . ساعت ۷عصر .خانه شهریاران جوان  

عکس   حسن بردال   

درباره  جشن میانه بهار+

۱۰ اردی بهشت

 

  • ده اردی بهشت روز جشن چهلم نوروز (چلمو) |حوض ماهی سعدیه|

یکی از جشنهای باستانی ایران است. که هنوز به صورت خیلی کوچک ومهجور در حوض ماهی سعدیه شیراز برگزار می شود.قبلا هم به تعدد وگستردگی جشن های ایران باستان اشاره کرده بودم اینکه هر ماه نزدیک به چهار جشن در ایران باستان  داریم. در چهلمین روز نوروز مردم در حوض ماهی که یک چشمه است.در کنار آرامگاه سعدی میروند وآب تنی می کنند واعتقاد دارند که اگر ماهی در این حوض  رویت کنند نشانه از اقبال بلند در سال جدید خواهد بود برایشان! 

  • روز ملی خلیج فارس؛ |زنجیره انسانی در هرموزنگین دنیا قدیم وخرابه دنیا جدید وسمفونی خلیج فارس در بندر عباسیه چهارصد ساله |

یک بار سر کلاس فلسفه تاریخ بودم که استادم برای شروع بحث نظر سنجی کرد از دانشجو ها که تاریخ چه اهمیتی داره ؟وچرا انتخابش کردند به عنوان رشته تحصیلی ؟خیلی برام جالب بود که بیش از شصت درصد همکلاسی هام بعد از کلی من من کردن گفتن  

مثلا استاد ما تاریخ می خونیم که دفاع کنیم از اسم خلیج فارس واگر ما نباشیم کی که دفاع کنه از تاریخ ایران ؟وبحث  ناسیونالیست عجیبی شد سر کلاس !  

و من تمام مدت داشتم به این فکر می کردم با این همه سند ومدرک  معتبر جهانی .دفاع از نام خلیج فارس به عنوان تنها انگیزه چهار سال دوره کارشناسی باید چیز مضحک وخنده داری باشد برای آدم ! واصلا در بوق کرنا نمی خواهد اینجا خلیج فارس است همنطور که اسم قاره ی که ما در آن زندگی می کنیم آسیاست به همین سادگی! و واقعا اگر تاریخ همین قدر بی ارزد که دو تا دکتر وثوقی و سدید السلطنه کفایت می کند!  

اما تاریخ به نظر من وسعت دید وتجربه به انسان می دهد! اگر زرنگ باشی. واگر در کشور ما هم چیز تکرار می شود برمی گردد به همین نگاه ساده انگارانه به تاریخ. 

همین که فقط دنبال بادی در قپ قپ انداختن وکیف کردن هستیم از اینکه تمدن چندین هزار ساله داریم و حتی اگر خودمان  هم چند هزار سال با میزانهای جهانی طرز زندگی کردنمان فاصله دارد! 

روز ملی های  بی شمار هم از نشانه کشورهای در حال توسعه است .پرداختن وصورت مسله شدن یک موضوع در یک روز خاص ! برای روز ملی خلیج فارس من  هیچ روایت تاریخی مرتبط  در۱۰ اردی بهشت ماه و۱می سراغ ندارم ونمی دانم چرا این روز را انتخاب کردن برای روز ملی خلیج فارس! اما می دانم ما در مرکز خلیج فارس حتی یک پژوهشکده هرمزگان شناسی وباستان شناسی نداریم وحتی اگر کسی علاقه مند به تحقیق ودر رابطه با تاریخ هرمزگان باشد امکان مطالعاتی مناسی ندارد حتی یک تشکیلات متخصص هم نداریم .فقط چند سال است نزدیک اردی بهشت که می شود سازمان فرهنگی شهر می افتند به دنبال یک برنامه روکم کنی برای پاسداشت روز ملی خلیج فارس ویک مشت حرف تکراری وبدرد نخور دیگر در رابطه با دشمنان فرهنگ وتمدنی واعتقادی ایران .اما این داستان تا کی ادامه دارد معلوم نیس! 

در سال ۱۹۶۶ میلادی یک  انگلیسی در کتابی که درباره سواحل جنوبی خلیج فارس منتشر کرد  نوشت که «عرب‌ها ترجیح می‌دهند خلیج فارس را خلیج عربی بنامند». والان این یک ادعای تاریخی شده .در حالی که این سالها کشور های عربی سال به سال تحقیقات شان را برای اثبات حقیقانتیشان بر  مالکیت خلیج فارس وجزایر سه گانه افزایش می دهند ما سال به سال می نشینیم تا ۱۰ اردی بهشت بشود وهمایش بگیرم وزنجیره انسانی ببندیم تا مبادا خلیج فارس از دستمان برود .وحتی انقدر حافظه تاریخی نداریم که یادمان مانده باشد که دریاچه خزر را چطوری از دست دادیم !   

  • عکس:اول(حوض ماهی سعدیه)عکس دوم( پاسداشت روز ملی خلیج فارس هرمز )خبرگزاری مهر 
  • بعدنوشت:امروز(۱۱اردی بهشت) مصاحبه ی از جعفر مردای شهدادی مبتکر روز ملی خلیج فارس خواندم که در آن اشاره شده بود به اینکه بر طبق  نظر گروه تاریخ دانشگاه تهران ا در روز ۳۰آوریل ۱۶۲۲استعمارگران پرتغالی از منطقه خلیج فارس اخراج شدن.!من تا پیش از این تاریخ دقیق خروج پرتغالی ها را از مناطق خلیج فارس را در هیچ منبع مکتوبی نخوانده بودم!

بوسه مرگ!

  

آدلف هیتلر رو خیلی دوس دارم و این یک احساس کاملا شخصی ! اصلا قصد توجیه اقدامات غیر انسانی شو ندارم !ولی اون  شخصیت چند پهلو و وسیع وقدرتمندی داره  هم به لحاظ سیاسی وهم به لحاظ نفسی   اما حس من  احساس شخصی یه دختر  به مرد مورد علاقه اش (تا این حد) من کلن از مردی که سبیل این شکلی دارن خوشم می یاد اولیشم  صادق هدایت بود که در سن ۱۱ سالگی معشوقه ام بود. ۲۹آوریل (۹اردی بهشت )سالروز خودکشی آدلف و اوا زن یک شبه ومعشوقه ده سال هیتلر ه!همین !شاید بعدم بیشتر راجبش نوشتم.

عکس/آدلف هیتلر و اوا براون

 شیخ حسین اکراف برایم بخوان دلم عجیب گرفته! 

دریا خندید در دور دست

عکس از عبدالحسین رضوانی

دریا خندید
در دور دست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.

ــ تو چه می‌فروشی
دختر غمگین سینه عریان؟

ــ من آب دریاها را
می‌فروشم، آقا.

ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت
چی داری؟

ــ آب دریاها را
دارم، آقا.
ــ این اشک‌های شور
از کجا می‌آید، مادر؟

ــ آب دریاها را من
گریه می‌کنم، آقا.

ــ دل من و این تلخی بی‌نهایت
سرچشمه‌اش کجاست؟

ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.

دریا خندید
در دوردست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان. 

                                         شعر از فدریکو گارسیا لورکا

رضا شاه؛ شاهی که فقط قلدری نکرد!

  

  

رضا شاه پهلوی به جز  دیکتاتوری به لا ملاحظه ی که در ایران راه انداخت! وداستان معروف کشف حجاب ش وهزینه سنگین پیش بینی غلطش  راجب به نتجه جنگ جهانی  دوم برای کشور وخودش! کارهای دیگری هم انجام داد که کشور ایران را وارد فصل تازه ی از حیات تمدنی کرد که  لای  داستان های که به وفور در کتابهای تاریخمان راجب به او خوانده ایم گم ومحجور مانده ! مانند تاسیس دانشگاه تهران وامکان تحصیل بانوان ایرانی  .تاسیس دادگستری .بنیان ثبت احوال وآمار واسم خانوادگی برای افراد(پهلوی اولین اسم خانوادگی در ایران است).والبته تاسیس فرهنگستان !

  • که مهم ترین اقدام رضا شاه از نظر من همین  تاسیس فرهنگستان است!  که برای اصلاح زبان وخط فارسی  به دستور شخص شاه انجام گردید.واکثر تصحیح وبازنویسی کتب تاریخی هم ثمره همین اقدام سنجیده شاه ایران است.که افرادی همچون دهخدا وحکمت وقزوینی وعباس اقبال ودیگر  تصحیح کنندگان وادیبان  را تربیت کرد والبته که معلوم نبود اگر این اقدام انجام نمی شود در حال حاضرما کتب تاریخی و ادبیات کهن ایران وهچنین فرهنگ لغت قابل اعتنایی را داشته باشیم ! 
  • فرهنگستان یکی از دغدغه های مهم  شخص شاه بود! چرا که بدلیل کم کاری اعضا یک بار در اقدامی صریح فرهنگستان راتعطیل اعلام کرد ! 
  •  که  از رئیس وقت کشور نقل شده است که گفته بود: اینان می آمدند؛ چای، شیرینی و میوه می خوردند، دیدار تازه می کردند و حق حضور می گرفتند بدون اینکه برای فرهنگ و زبان ما کاری انجام دهند!. فردوسی نان خودش را خورد و زبان مارا زنده کرد. اینان پول گرفتند، آقایی کردند اما در راهی که آن مرد هزار سال پیش بازکرد یک گام به جلو برنداشتند. از گور آن مرد شرم نکردند. زبان زیربناست. شرم دارد که با واژه های بیگانه سنگ میهن به سینه بزنیم. 
  • واین شد که  فرهنگستان در دوره دوم با جدیت بیشتر کار تصحیح وباز انتشار منابع تاریخ وادبیات کهن واصلاح زبان وخط فارسی را از سر گرفت!       

 +امیدی که در نطفه خفه شد!یادداشتی درباره نشریه نگاه روز در سی سی یو سینما!  

فراخوان جشنواره ملی جوان ایرانی

 

  

 

معرفی جشنواره ملی جوان ایرانی

جشنواره ملی جوان ایرانی برای نخستین بار به همت سازمان ملی جوانان  از هشتم اسفند ماه فعالیت رسمی خود را آغاز کرد.این جشنواره برای انتخاب جوانان برگزیده و برتر در سطح کشور حتی در دورترین نقاط این مرزبوم برپاشده است.مخاطبان اصلی جشنواره ملی جوان ایرانی ، جوانان 14 تا 29 سال هستند که  آنها می توانند در گروههای اجتماعی،فرهنگی وهنری در 14بخش مختلف شرکت کنند.

جشنواره ملی جوان ایرانی در راستای مشارکت ،ایجاد رقابت در بین جوانان اقصی نقاط کشور وحتی جوانان ایرانی خارج از مرزها،به منظور ایجاد نشاط اجتماعی،امید به آینده وهویت ایرانی واسلامی برگزار می شود .قرار است جوانان برگزیده  درهر بخش جشنواره تا اوایل مردادماه انتخاب شده وبادریافت نشان ملی برترین جوان ایرانی معرفی وتصاحب کننده سکوی برترین ها در هر حوزه اعلام شوند.

دراین جشنواره که حاصل مطالعات کارشناسی شده و ابتکار سازمان ملی جوانان است، حمایت همه جانبه ازآثار برگزیده جوانان برتر از مهمترین ویژگی ها و وجه تمایزآن است.

 جشنواره ملی جوان ایرانی از 14 بخش: جوان و رسانه،فعالیت های اجتماعی جوان،قرآن و جوان،فیلم جوان،کشاورز و روستایی جوان،هنرهای تجسمی،طلبه جوان،کارآفرین جوان،ادبیات و طنزجوان،هنرهای نمایشی جوان،موسیقی جوان، مبتکر و مخترع جوان،جوان خارج از کشوروجوان باتوانایی خاص تشکیل شده است.

  • برای مشاهده فراخوان جشنواره و ثبت نام آنلاین بر روی تصویر کلیک کنید. 
  • دبیر جشنواره استانی خانم مهین زارع معاون سازمان جوانان استان می باشد ودبیرخانه  این جشنواره نیزدر سازمان جوان استان دایر است. تلفن تماس:۶۶۶۸۷۷۷

آیادان ویک دانه سینما یش

 

 

  • سینما تاج تنها سینما آبادان در حال حاضر! سینمایی که ساختش مربوط به دوره شاه می شه و شکل معماریش از بالا به شکل شیر نشسته است  وآجر خوش رنگ قرمز داره  واز روبرو شبیه به تاج ملکه انگلیسه 
  • روایت معماری این سینما رو همه مردم آبادان می دونن  چرا که آبرومند ترین مکان حال حاضر این شهر همین سینما تاج! که اسم تغیر یافته اش بعداز انقلاب در یاد هیچ کدوم از مردم آبادان نمی مونه   
  • خاطره آدم بزرگ های خانواده ما که جوانی شون در آبادان بودن . همیشه با چاشنی سینما وبلیط لیمونات وچیزی از همین دسته! بابام تعریف می کنه؛که موقع ی که سینما رکس منفجر شد خانواده ما هم قرار بوده  برن سینما برای دیدن فیلم گوزنها که یه چیزی پیش می آید که از رفتن منصرف می شن.بابام میگه موقعی که  سینما منفجر شد جنازه ها رو با جارو های شهرداری جمع می کردن بسکه زیاد بودن! من آرمگاه کشته های سینما رو دیده ام یه مستطیل بزرگه(قبر دسته جمعی) وبا یه سنگ مشترک که روش نوشته آرمگاه شهدای سینما رکس   
  • آبادان در کتاب آمار ایران در سال ۱۳۵۳خورشیدی وبا دارا بودن ۲۸سینما مقام دوم کشور رو با اختلاف ۱۰ تا بعد از تهران داره! که رتبه بعدی شیراز با ۹ سینما واصفهان و مشهد با ۴سینما ست !اما حالا بعداز  انقلاب آبادان یه دونه سینما داره از ۲۸ سینما زمان شاه !اونم ساختش مربوط به زمان شاه می شه! شاید واسه همین بود که بابابزرگم آخرین روزهای  زندگیش رو هم با سینما وفیلم گذروند. 
  •  اما واقعا من که نوه اش چقدر نگاه حرفه ای دارم  به سینما ؟!چقدر با سینما زندگی می کنم؟ 
  • و شما فکر می کنید اگه الان اگه تو هر کدوم از سینماهای ایران بمب بذاران واقعا این همه  جنازه تولید می شه؟!   

من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم! فروغ

    

دلم برای باغچه می سوزد


دلم برای باغچه می سوزد   دفترشعر:ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد    شاعر:فروغ فرخزاد


دلم برای باغچه می سوزد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می اید
حیاط خانه ی ما تنهاست
پدر میگوید
از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم میشود
و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده ی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان و سکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ...
او خانه اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق همسر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچه های طبیعی می سازد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود
حمام ادکلن می گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
آبستن است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خاک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی میشود 

اولین |اعتراف مثب|  

  • من از بچه گی به روزنامه ومجله علاقه داشتم .مقصر هم من نبودم. مادرم بود !که همیشه قاطی روزنامه هایش یک کیهان بچه ها هم برای من می گرفت!  اما چند وقتی دیگه هیچ روزنامه ومجله ی ندارم برای خوندن اینه که فقط میرم واسه نگاه کردن  در باجه !
  • دیروز دیدن روزنامه شرق به شدت من رو هیجان زده وخوشحال کرده .اینقد که با هیجان تو باجه روزنامه فروشی  داد زدم که  این واقعا شرق!؟ 
  •  که چند نفر دیگه هم بعد از من خریدن. 
  • من شرق رو از دوران دانش آموزی می خوندم. اونم نه واسه صفحه های سیاسیش بلکه به خاطره ویژه ادبیات وهنریش!  یادم اون موقع تو مدرسه دستم می نداختن که فلانی هم  سیاسی با اینکه من هیچ علاقه به صفحه های  سیاسی شرق نداشتم!اما حالا هرچی  بنویسه می خونم. 
  • شرق  خوبم پایدار ومانا باش تو رو به روح اجدادت مُردیم از بی روزنامه ی ...  

دومین| بازی سر کلاس تاریخ|   

 توضیح:من الان دقیقا در وقت میانی دو کلاس تاریخ دارم اینجا رو به روز می کنم.امروز یه اتفاق جالب سر کلاس مون افتاد . 

  • استاد خوبم دکتر بازماندگان سر کلاس یه بازی راه انداخت برای اینکه به ما ثابت کنه که تاریخ شفاهی چقدر می تونه دچار تحریف واشتباه های فاحش بشه! 
  • قرار شده استاد یه روایت تاریخی رو به یکی از دانشجوهاش بگه اون دانشجو واسه  نفر بعدی روایت کنه ونفر بعدی واسه نفر بعدی واین روایت سینه به سینه به نفر پنجم برسه!  
  • روایت استاد این بود:  
  1.  در سال ۹۱۲میلادی . 
  2. آلبوکرک از دماغه امید نیک وارد اقیانوس هند شد 
  3.  ودر مقسط کشتار کرد  
  4. وبعد به هرمز آمد  
  5. وبا ابوعطا جنگید  
  6. که بدلیل برتری نظامی پرتغال موفق شد که هرمز را فتح کند. 

روایت دانشجو اول (خودم) 

در سال ۹۱۲ آلبو کرک از دماغه امید نیک وارد اقیانوس هند شدو---- و وارد هرمز شده وبا ابوعطا جنگید و بدلیل برتری نظامی هرمز را فتح کرد 

روایت دانشجو دوم  

در سال ۹۱۲ آلبوکرک وارد اقیانوس هند شد وهند را تصرف کرد وبعد وارد هرمز شد وآنجارا هم تصرف کرد!  

روایت دانشجوی سوم  

در سال ۸۱۲ آلبو کرک از دماغه امید نیک هند را تصرف کرد وبعد وارد هرمز شدوانجا را هم تصرف کرد!  

روایت دانشجوی چهارم 

در سال ۷۱۲ آلبو کرک هند را تصرف وبعد هرمز را تصرف کرد  

روایت دانشجوی پنجم  

در سال؟ شاه که اسمش ؟هند وهرمز را تصرف کرد! 

  • این روایت در عرض ده دقیقه بر پنج سینه آبکش شد! که جالب بود!

 سومین|جلسه داستان

  • اولین جلسه نقد وبررسی داستان سال|دو اردی بهشت- پنج شنبه -ساعت ۶عصرـخانه شهریاران جوان|

روز نام گذاری هرمزگان

  • شاپور ذوالاکتفاف را خیلی ها می شناسند .چرا که این شاه ساسانی علاقه زیادی  به پیکر تراشی وثبت ظاهر والبته شانه هایش در تاریخ داشته ! که آثار حجاری از چهره او در مسیر جاده ابریشم بیش از تمام شاهان ایران است. 
  • اما چرا لقب شاپور دوم ؛ذوالاکتفاف است؟ درست است  که شانه های پهنی دارد توی تصویرش ودر طاق بستان وقتی در مقام پادشاهی ایستاده است!و ۷۰سال حکومت او سرشار از قدرت وپیروزی  بر دشمنان بود!  
  • اما لقب ذوالاکتفاف او به آنجای برمی گردد که عربهای بحرین وعربستان هجوم  آوردند به سرزمین خلیج فارس عربهای وحشی و غارتگر که هرمز دوم پدر او هم  در جنگ با آنها کشته شده بود وشاپور که پیش از تولد شاه می شود از خردسالی عربها ی را که از خلع قدرت در منطقه سو استفاده های وحشیانه ی کرده بودند را به خاطر داشت.این بود که اولین عملیات شاه جوان آماده  کردن کشتی ها ی نظامی در خلیج فارس وشکست اعراب وتبعید آنها به مکران وکرمان می شود.  
  • ولقب ذوالاکتفاف هم همین عربها به او داداند( به معنی سوراخ کننده شانه ها!)نقل است از حمزه اصفهانی وکرستین سن ایران شناس دانمارکی که شاپور سزایی غارتگرهای اعراب را با سوراخ کردن شانه هایشان می داده!  
  • تبعید اعراب در ۱۸آوریل سال ۳۳۱میلادی توسط شاپور دوم ساسانی صورت گرفته است!یعنی دقیقا مصادف با همچین روزی  
  • فرضیه شخصی من : شاید نام هرمزگان را شاپور به یادگار از پدرش بعد از بازپس گیری منطقه از اعراب براین منطقه گذاشته باشد !
  • واگر همین طور باشد؛پس امروز روز نام گذاری هرمز گان بر این منطقه است!

پرونده ادبیات سال ۸۸در ccu.cinema

http://s1.picofile.com/ccuc/Pictures/post/parvande-88.jpg 

برای مشاهده پرونده  روی تصویر کلیک کنید.

خلیفه خدا نمد کوب می شود!

 

  

همیشه فکر می کردم خلفای عباسی باید حاکمان قدرتمندو داری قدرت به لا منازعی بوده باشند.با این هم ظلم وجنایت که در حق امامان شیعه کرده اند. 

 اما همین خلفای عباسی در روزهای که مثل آب خوردن امامان شیعه را که دارای طرفدارن زیادی در جهان اسلام هستند مورد ظلم وآزار وحتی شهادت قرار می دهند. ملعبه دست غلامان ترک ومقتول  های نوکران وخواجگان خود  از بی اعتباری وکم قدرت وبی کفایتی می شوند.  

اینقدر اوضاع دم ودستگاه خلافت آشفته بازار است که هر روز یک غلام ترک حکومت را در دست می گیرند وخلیفه تعیین می کند که به صورت نمادین حکومت کنندوهر وقت که خلیفه مورد نظر از منافع سپهسالار ترک خود تعدی می کرد.حکمش زهری بود که به او خورانده می شود!

حتی همان متوکل عباسی که مقبره امام حسین را ویران می کند وشیعیان که به زیارت امامانشان می روند را به قتل می رساند.مردی که خاطره جنایت های اوبه گوش تمام شیعیان جهان رسیده است وخودش در بسترش به دستور سپهسالار ترکش به قتل می رسد.   

اما روایت منحصر به فردیست روایت آخرین خلیفه تولالله عباسی مستعصم؛  

 آخرین خلیفه که به دست قومی از خود بدترش ((مغول ))می آفتد .هولاکوخان نوه چنگیز خان مغول فاتح بغداد واز بین برنده دودمان عباسی برای همیشه است!

که پس فتح بغداد در دار خلیفه با آخرین خلیفه عباسی به گفت وگو می پردازد: بخشی از گفت وگوکه روایت شده است در منابع تاریخی ؛

  • هولاکو خان به خلیفه:تو میزبانی وما میهمان آنچه در خور ما باشد بیاور! 

وخلیفه زنانان حرمسرا و پسرانش را به خدمت خان مغولی می آورند.که چیزی بیش از ۷۰۰زن و۱۳۰۰خادم هستند. 

  • بعد خان مغول خزینه  قلمرو تازه فتح شده اش رامی خواهد بیبند؛جام های زر قلمرو اسلامی که چیزی نزدیک به یک امپرتوری تکه تکه است در آن دوران ! 

هولاکو خان جامی از زر پر می کند ودستور می دهد خلیفه خدا آنها را بخورد!  در جواب انکار خلیفه برای خوردن زر می گوید پس این خزینه خرج مقابله با دشمنت نکردی؟! که اکنون اینگونه خار وذلیل نشوی .!

  • ومسله بعدی که پیش می آید چگونه ی برخورد ورفتار با خلیفه خداست که اکنون باید از بین برود.کسی که تا کنون واسطه خیر وبرکت خدا بربندها ش بوده .چیز ی نزدیک به یک انسان مقدس که حتی حرکت خودجوشانه  شیعی هم می ترسیدن از کشتنه اش!وطرف مقابل هم یک فرد مغولی است با اعتقادات شملی وخرافی وترس  از کشتن کسی که نماینده وخلیفه خدا بر روی زمین است!   
  • یکی از اعتقاد مغول این است که  روح انسان در خون او جاریست واگر روح انسان بزرگ و والای در روی زمین آزاد شود همیشه آزار ومزاحمتش برای قاتلانش باقی خواهد مانند. 
  • خلاصه پس ازچند روز مشورت وگفت وگو قرار می شود آخرین خلیفه تول الله را در نمدی بیپچانند وبا ضربات چوب ولگد اینقدر بکوبن تا به صورت تدریجی کشته شود. 

تا اگر  در زمان جان دادن خلیفه خدا اتفاق ناگواری افتاد؛ مثلا خورشید افتاد روی زمین !یا ماه گم شده !یا زمین لزرید! وخدا از کشتن نماینده اش خشمگین شد .دوباره خلیفه خدا را احیا کنند! 

  • وبلاخره آخرین خلیفه خدا در تاریخ ۱۴صفر سال ۶۵۶ه.ج جان می دهد وآب از آب تکان نمی خورد. این روایت یکی از متفاوت ترین شیوهای کشتن بود که من تا حال بهش برخورده بودم! 

 منابع:تاریخ جهانگشایی جوینی جلد سوم/تاریخ طبقات ناصری/مغول وحکومت ایلخانی در ایران (شیرین بیانی)