-
چهل روز هم گذشت.
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1388 15:00
اینجا کسی آرمیده که زیست بی آنکه شک کند که سپیده دم به هر دم نیکوست وآن دَم که مُردپنداشت که زاده شد چرا که آفتاب هنوز می دمید. (پل الوار) پ.یک:فردا پنج شنبه ازساعت ۱۱تا ۱۷بعدازظهربه مناسبت چهلمین روز عروج ساجده به قله های دم آوند مراسمی درخانه پدریش برگزار می گرددوسپس به خانه او در آرمگاه مفاخر استان سلام می دهیم....
-
سیاه بازی توی خیابانی که به دل کوه زده بود ...
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 14:10
شکل چندم خودم است خیابان با تمام درازی از لای پاهایم می آید بیاویزد وزش ناسایی میان لب لا تا لا لالایی ورد خوب است سیاه وبرجسته چشم است ودست داری به گمانم عکس خودم است توی تو چپیده ومنسجم می شود بوسیده با برجستگی بیا بالا دهان بویست از سبز تا بنا گوش دراز شده است دروغ بزرگ زمینی است که نفس ندارد انکار است به بالاتر ها...
-
برای کسی که توی ذهنم عطر ۵۰تومانی هایش مانده
شنبه 13 تیرماه سال 1388 12:41
اسارات که دست می آورد بیرونت کند از خودت به اسیری وسر و تا نشتن مردی توی خودش لمیده شکل جو گندمی دارد از تو ی خیابا ن بلند اول لین ۱۲ دهم مردی مرده است که شکل ندارد نفس است! در برگشت خودش ازشهر پیوست: ذولفی زاده بود که کلمه را به تامین رساند.
-
واین دومیش بود ومن نرسیده ام
سهشنبه 19 خردادماه سال 1388 11:50
بد از شانس نبود بد از خودم بلند شده بود.از خودم وچیزه ای چپایده توی مخ ام که امان ندارند . به قرار دیشب که تمام روز بود من قرون وسطا بودم باپاهای برهنه فرار کرده ام از دست خودم وتو که هی می امدی لایه برگ ها یم. برگ ها که دوس تر می داشتی و لم داده بودی توی قرون وسطای من تو دل انگزیستون واسلاوها واکینگ ها بیشتر واکینگ...
-
برای ساجده
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 14:52
به همت جمعی از شاعران استان و به مناسبت هفتمین روز درگذشت شاعر عزیز ساجده کشمیری مراسمی در مسجد سید کامل بندرعباس برگزار می شود. مکان:سه راه سازمان خیابان مرحومین گرمساری زمان:دوشنبه 18 خرداد ساعت 3 بعد از ظهر.
-
من پیر شدم ساجی تو کجای؟
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 12:16
ساجی از شمار دست هایم دوری ومن شکل دوری تو را نمی دانم گیجم دختر مرگ برای تو شکل پیدا نمی کند چرا؟ مقدمات آماده نت شده زمین را آب پاشی کردیم من تنهام کنار موسا تونیستی من حست نمی کنم انگارگم شدی یه وسط های از راه نمی دونم چرا ارتباطم قطع باهات نیستی ساجی چند وقته تو اتاقتم نیستی اصلا نبودن برای تو معنی پیدا نمی کنه.من...
-
جمعه یک خردادماه
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 13:28
ساعت برگزاری:۶عصر می باشد. طراح پوستر: سینا امامی عکس های جلسه اول در وبلاگ خانه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 13:24
اندکی خاب شبانه را چنگ بزن مهربانم ... موهایم وکبوتر ها را برای تو بزرگ می کنم.
-
تلاش برای زمینی پاک
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 12:39
تعدادی از تشکلهای غیردولتی در برنامهای مشترک به مناسبت هفته زمین پاک در ساحل پارک دولت بندرعباس جمع میشوند. این برنامه به دو بخش تقسیم می شود: 1.جمع آوری زبالههای ساحل؛در این بخش که به صورت نمادین برگزار میشود تمامی اعضا با در دست داشتن کیسههای زباله مشغول جمع آوری میشوند، این قسمت از برنامه یک ساعت به طول...
-
تولدت مبارک امیرمحمد عزیزم
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 12:57
چهارشنبه آتشی بود .خوب یادمه ومن منتظر کلمه خاله بودم . (۲۴/۱۲/۸۴) خاله شودم.
-
بداهه:دست ها انفجار سرخی می دهند روی کاغذ
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 12:58
از دروغی که از پشت بال های کوتاه تو و مردی که روی زمین داغ غارمیزنم قاره می خانم دست های همه تهی از تو توی انگشت با گوشت های اضافه دست ها یم را بفشار بافشرده دور تا دور از گیسو شده ام زنی لخت از میانه گردن خابیده وسط گلویت سوراخ همه بوی تو می دهد با صداهای شکسته ازوسط سینه ام چیک قطره خابم نمی برد. پاها محکم دارند می...
-
پنالتی چند جانبه
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 20:28
فوتبالیست نیستم!اما فوتبال رو دوس دارم .بچه که بودم با حسینمون (دادشم )تو حیاطم از کمی بازیکنون بازی می کردم . دروازه بان خوبی هم بودم .حسین همه پنالتی ها خوبی می زد. من فکر می کنم راجب هیچ مقوله هنری وچیزی که خروجی هنرمنده نمی شه هیچ نظر کلی دادولی پنالتی فیلم.... نبود به چند جهت به نظر من فیلمی که توی آبادان ساخته...
-
کامنتی بود برا کاپه چینی
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 20:10
خوش بگذشت کمی خیس بود ونم دار وسک کشته شده بود زمانی زیادی از روزگذشته بود وما خابیده بودیم.خابیده بودیم !وفکر می کردیم که بیداریم. بیدار ی مطلق نبود. مسه تو ومسل ماه ومسه زمین. بهرام گور کنده بود برای خودش با چشم های نیمه سفید ومو های همه سیاه این کامنت بود. من وقت ندارم وکسانی دم در اند. بیدار هستم وپاهایم خاب رفته.
-
بی خانم شدم مسه قزه
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 18:33
دوماه که اینجوری شدیم جنگ سختی در گرفت بیبن ما ودیوارها دیوار هی فشار می اورد ومن هی جا خالی می دادم تا اینکه یه روز از خاب بیدار شدم ودیدیم همه چیز از دس رفته. وفهمیدم همه چیز یه روزی از دس می ره !این رو می تونه به همه قول بده ام ومن این چند وقت تمرین سخته ی داشتم یه دوره چند ماهه.برای صرف همین یه جمله واسه خودم دور...
-
ملکوت خدا نزدیک است!
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 03:52
ولادت عیسی مسیح چنین بود: که چون مادرش مریم بیوسف نامزد شده بود قبل از اینکه به هم آیند او را از ازروح القدس حامله یافتند.شوهرش یوسف چونکه مردصالح بود ونخواست او راعبرت نمایید.پس ارداه نمود اورابه تنهانی رها کند .اما چون او در این چیزها تفکر می کرد ناگاه فرشته خدا وند در خواب به او ظاهر شد گفت ای یوسف پسر داوود از...
-
شوو یلدا
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 16:54
سه سالگی خانه پدری حیاطی که گل های کاغذی زیادی داشت.
-
بامداد بود توی شهرفولاد و دوستی که بوی خوبی میداد
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 02:41
مرور خود را مرور می کنم خدا نشسته ونگاه می کند سیبی را که گاز می زنم ... نجات گا هی نجات باغ به دوش مترسکهایست که از کلاغ می ترسند.... شاعر: محمدفروزنده
-
اگرا ما تاریخ داشتیم؟
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 12:43
اگر بخوایم تاریخ رو یه سیستم فرض کنیم می شه اینجوری تقسیمش کرد بخش اول سخت افزار بخش دوم نرم افزار اون قسمت که سهم ما ایرانی ها از این علم می شه فقط سخت افزاره که خوب باارزش ترین قسمت قضیه هم هست مخصوصن از دیدگاه یه ایرانی معاصر که دارایی ها رو دوس داره که به چشم می یاد وقابل لمسه مثل تاریخ چند هزار ساله ! بیشتر مردم...
-
چن چیز
شنبه 25 آبانماه سال 1387 02:54
فکر های نیمه شبی که ار روز می آید . از خاکی که تو حلق می رود وگاهی چه زود دیر می شود. دبستان من که فردوسی کوچکی تو دلش بود..به خاک زمینی رفت . آبادان درهفته ی که گذشت باران می آید شر شر پشت خونه هاجر هاجر عروسی داره دنبه خروسی داره tv به وقت ایران جیرانی در لحظه آخر سقوط کرد. وآراس سر بی کلاه وبی مو ی داشت تا ته ته...
-
قناری درمعدن زغال سنگ
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 14:51
بیش از یه دهه از مرگ رامی می گذره .اماهنوزخیلی ها با آواهای اون پیرمرد زندگی می کنن.وجز لاینفک این مردمه. نه تنها بین همه دوره هاش وقشرجوان جامعه بلکه رامی تو ی دنیای نوجوان های ۱۵ سال این استان وجود داره.انگار که با هر نسل این آدم دوباره متولد می شه وجریان پیدا می کنه.هنرمند با تولد خیلی از آدم ها دیگه دوباره متولد...
-
کتاب
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 20:03
دومین مجموعه شعر ساجده کشمیری به اسم (قرار نه این بود هرچه بینم تو بینم)به زودی منتشر می شود.این شاعر مجموعه( اسم از بس که شد به پشت افتاد) را نیز در کارنامه خود دارد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 00:22
در فراسویی مرزهای تنت تو را دوست می دارم./.../درفراسویی مرزها تنم / تو را دوست می دارم در آن دور دست ِ بعید که رسالت اندام ها پایان می پذیرد./ وشعله وشورِ تپش ها وخواهش ها/ به تمامی /فرو می نشیند/.../درفراسویی پیکر هایمان / بامن وعده دیداری بده. (معیاداز کتاب آیدا در آینه)
-
گاهی همین سه تا می شوم.
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 10:33
[ web | email ] روح اله بلوچی ... گن جیش کک: گا هی همین سه تا می شوم وهمی دور می زنم دورشان مثل آتش پرست ها ودلم نمی خواهد دمی به تله بدهم وپوست کنده شوم. فقط می خوام بپرم بپرم تا عمق بیکران صدا ودیریا توی شکم لهیده ماهی های ساحل سرو وسرود بخوانم توی شرجی سرخ: مهله ما گل نو ایواردن یا مثلا برسم به لین یکم بو بکشم...
-
زورکی
شنبه 19 مردادماه سال 1387 00:20
به زور هم که شده زورت نرسیده شاید هم رسیده بودی که از درخت خرما افتادی پایین وبعد شدی چقدر این خونها بوی زیتون میدهد!! دست هایت را که بگیرم به سه شماره (بدم خانم!؟ ) می روی بالا وبعد می شوی! تمام نمی شود فصل فصل براداشت؛ دستش را از روی زمین ورفت درست بالای نمی دانم ‹‹شط یا کارون›› !؟ نخلستون،وسط نخلا؛ می روی بالا...
-
خاطره از ته پاساژ
شنبه 12 مردادماه سال 1387 03:50
به گمانم یکی از این مادر مرده ها توی دل من تخم گذاشته وشلوغ وپلوغی راه انداخته که زدن بیرون چیزهای توپ توپی .. مثل پوست مرغ آره از داخل باید اتفاقی افتاده باشد وزنی ته پاساز باشد با جعبه که بوی پیاز می دهد . آره ! زن احتمالن ته پاساز بوده من این را حس کردم از پنجره تحتانی بزرگ توی بالکن که می افته به کوچه ی تنگ وجعبه...
-
ته پاساژ
شنبه 12 مردادماه سال 1387 03:50
به گمانم یکی از این مادر مرده ها توی دل من تخم گذاشته وشلوغ وپلوغی راه انداخته که زدن بیرون چیزهای توپ توپی .. مثل پوست مرغ آره از داخل باید اتفاقی افتاده باشد وزنی ته پاساز باشه با جعبه که بوی پیاز می دهد . آره ! زن احتمالن ته پاساز بوده من این را حس کردم از پنجره تحتانی بزرگ توی بالکن که می افته به کوچه ی تنگ وجعبه...
-
خاطره از ته پاساژ
شنبه 12 مردادماه سال 1387 03:49
به گمانم یکی از این مادر مرده ها توی دل من تخم گذاشته وشلوغ وپلوغی راه انداخته که زدن بیرون چیزهای توپ توپی .. مثل پوست مرغ آره از داخل باید اتفاقی افتاده باشد وزنی ته پاساز باشد با جعبه که بوی پیاز می دهد . آره ! زن احتمالن ته پاساز بوده من این را حس کردم از پنجره تحتانی بزرگ توی بالکن که می افته به کوچه ی تنگ وجعبه...
-
حوری لنج من
جمعه 28 تیرماه سال 1387 20:51
نخند ! بچسب به هم دست را ببر تا ناکجا ها که باشیم وصل باشیم عشق بازی کنیم توی صفحه صورت بیاویزم تا عاشقم کنی یه روز به شیدایی در زلف تو آویزم حس می کنم حس کلمه می شود پوکه می دهد به تو به سمت دوجهتی ونازکای نخ لختی که تویی باتمام انسانم سانم و سمت دارم به گوشه قاچ خورده لبت وقتی خیلی هم دور نباشی به فاصله دو ران و دو...
-
" رانی" وسط فصل شیرموز خوری همیشه بندر عباس
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 00:43
شکل داراز گوشی که گوش هایش را می جود لهیده شپش های دختر را درجنبش توپ توپی پیراهن و ویتامین های که از" رانی" بدست می دهد تویی گرمایی لاجرم می نوشم میان لب معاشقعی صورت بدهد با تُک های پرتقالی ودست های تو تصور کُنگ کشتی پهلوگرفته ودختری که در راستای زیر سینه اش زده بیرون از خیابان بهادر پایین تر نیا که تویی بدست می دهد...
-
رنجش را من می برم!
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 23:00
چیز ی در من تولید به رنج می کند چیز جدا افتاده ی که کلمه نه زیبایی هم دارد ....