-
براچند روزی که به کتاب وتاریخ چسب دارم
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 03:51
نخست جاودانگان دوران زرین را به وجود آوردند.....فناپذیران مثل خدایان می زیستند آسوده از درد وتشویش.. پیری آن ها نمی فرسود...چنان می مردند که گویی به خواب می روند.... آنگاه ساکنان المپ نژاد دیگری را به وجو آوردندکه از نژاد نخست بسیارفروتر بود : دوران سیمین ..مردم به یکدیگر زیانی نمی رسانیدند...وزئوس نسل سوم را آفرید:...
-
وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد.
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 01:46
چه کسی کهره را ضبح کرد؟ ! به مناسبت کدامین قربان ...... [ web | email ] خودت گفتی تو وبلاگ صالح سنگبر مهم اینه که ادم جرات ترکوندن داشته باشه باقیش اصلا مهم نیست که چی می شه . بقیه چی می گن ... پاسخ : مرسی .من جوابمو گرفتم ....... حرف زدن راجب هیچی به اندازه چیزی که دیگه وجود نداره به قول ما وبلاگ نویس ها به روز نیس...
-
((ببین! مرگ وجود ندارد.))
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 23:41
حوری من چنگ زده-متحیر -حیرون ومنگ. .گذشت که برسه به وقت ابتدای آویزونی دوباره. وسخت که چه دیر همه چیز زود میشه. وخسته. تلخ..شدیم .. گشتیم خیلی .............. شاید مسخره کردنمان که بدنبالش .شبیه شده ای نزدیک پیداکردیم! که دوری دوریمون دهنکجی کنه.. پپسی سرکشیدم. آدامس خرسی کاشکی بشتر مزه اش میموند! انتظار به گشادی سفیدی...
-
شکم گرده ای می کند که بیایی
شنبه 11 خردادماه سال 1387 04:02
شکم گرده ی می کند که بیایی به گیجی پاشیده روی خواب صبح! که وصلم داد به اراضی روی صورتِ نه عبوس بوس داده به پیش آنی به آنی از دست رفت زمان! ودنیا تنگ جاهی شد چپیده وسط سینه تو .... ............... از احمد کارگران ونقاشی هایش سال وماه خیلی مهم نبودن .فقط اینکه توبا بود وچهارشنبه آتشی اتفاق لذیدی افتاد در نقاشی هایش....
-
از معاشقه کبوتر انه نترسی به لختی سیم روبه خیابان
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 02:04
پرهای گشادتو / به من می آید / به محاصره ام گرم حصار می بندم به دور شکم / میان پستان های پر شیر /مادری خوابیده است
-
داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 16:15
چیز وخیمی که پخشم داد وسط فلکه به جها تی که تایررنگ رنگی دو تا چرخ تو می داد روی کمرمممم شکستگی داغ..... داغی وصل شده بود به دیوار آجری نارنج خورده بسکه گل قرمز می داد تو حیاط خانه بوی پخش گژده سوز و دست های دراز تو به نشانه مقدس دلم به تنگ رسیده امو تو نیستی یه سال می دهد که ادامه پیدا کرده مونو هیچ چیز ازتو باتصویر...
-
چیز مانده
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 21:58
آویزدرآویزم بکش با سرشاخ لیمویی پیراهن روی آنتن که ابوظبی بیاید روی سینه مرد دیوار شکافته از شکم بیرون زده اوـجنرالی با ستاره های دزدیده از یقه اسماعیلم ! با گرگولی به پشت به توازون تخم مرغ های دزدیده شاه عباس شمشیر به دست شاشت را بگیر! به اشارت انگشت های پاشیده وسط خیابان کریمی گردن آویز تو ام از ترس میش گاو ها...
-
ما هی صبور
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 02:31
بدجوری هوس (( صبور ))کرد ام اما به علت گرانی و کمبود اون حتی در محله های خوزستانی نشین بندرعباس تصمیم گرفتم به صورت مجازی بخورم . به همین مناسبت به عنوان یادبودبرای نسل این ماهی با ارزش واصیل اروند که بسیاری هم شهید داده ونسلش هم در حال انقراض مثل خیلی از چیزای اصیل دیگه خوزستان به معرفی این ماهی لذیذ به دوستان...
-
شالاپ شالاپ
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 02:52
بچسبیده پا برا قرار تنظیم نشده ی وسط ظهر ۱۳به در آمده دوطفلون ـ آبودان
-
شالاپ شالاپ
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 02:39
بچسبیده پا برا قرار تنظیم نشده ی وسط ظهر ۱۳به در آمده دوطفلون ـ آبودان
-
بوست دریده حکایت تازهی می دهد از بدن
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 01:48
-
شعردردرجه اعلا انسانی هم در درجه اعلا می خواهد!
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 05:21
همسایه عزیز من؛ می خواهی بفهمی شعردرحدبسیاراعلای خود چه چیز است؟ حسی که بالقوه با انسان بوده.میلیون ها سال کشیده با کار انسان خرده خرده آشکار شده است.مختصری که می بینی در نظر داشته باش که نتجه خیلی مفصل تر است. شعر در درجه اعلای خود مشاهده ای است که افراد معین وانگشت شمار دارند از افراد معین وانگشت شمار...
-
کنگره خلیج فارس
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 15:31
-
خانش نیما یوشیج
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 15:18
جلسات خانش ونقد وبررسی نیما یوشیج ار یک شنبه یک اردی بهشت تا پنج شنبه پنج اردی بهشت با حضور شاعران مسعود فرح - موسی بندری سعید آرمات - علی آموخته نژاد - یدالله شهر جو ودیگران شاعران ونویسندگان استان مکان:بلوار معلم .بهارستان ۱۴ .سازمان ملی جوانان
-
جلسه رسمی برای نقدوبررسی یک کتاب
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:21
برای اولین بار درشهرستان بندرعباس جلسه رسمی برای نقدوبررسی یک کتاب که قطعا بیشتر زحمت اجرایی آن بر دوش خود نویسنده بود برگزار شد.کتاب مورد بحث مجموعه شعر سرکار خانم ساجده کشمیری که درکنگره شعر وقصه جوان سال 82به داوره ی شمس آقاجانی وعلی باباچاهی رتبه اول شعر آزاد را به دست آورد.با" اسم از بس که شد به پشت...
-
دلم تنگ شده برات اموو عزوز
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 03:49
-
دلم تنگ شده برات اموو عزوز
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 03:49
-
هنرمحیطی هرموز
جمعه 7 دیماه سال 1386 07:59
شکلی در دست داده برای دریا ماهی ی ببرد ازآب سیر! سیر! تاچشم کارکند گردخاک بوی داده از مرده های فرنگی هوس پرتقال گرفته ماه هی! کوچلوی به جهش در آمد.انگشت پا دم دراز تا شود این مو شک ام که بمانی
-
شعر ی به گمانم
شنبه 5 آبانماه سال 1386 10:47
سیاه ماندهِ علی آویزه روی دیوار پرک دل از ته ریش خندهِ اساطیر مرده عبوس!شکل شهر ازمکعب دور خودش موری گُلم پاهای چهارچشم خیره زده اند روی هم انباشته از پشتشان که گرم بلندی دارد شکسته پاشود بهانه پرتقال شدن این درخت وسط باغچه ..چیدمانی ازتودارد ته دلکم لک شده تیک بزند چیزی روی سر شکل شش پا وسط تاسی این وقت گیر،آمده بود...
-
بعداز خیلی نیومدن
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 21:23
سلام ..برای امروز که تقومش بسته شد وکارهای که نکرده بوده م پاک نویس می شن درروزشمار سال جدید وهدفی که شاید رسیدنی هم نباشد ولی مسله ی نیست موضوع رفتنه ازاین سردرگمی درگیجگاه وحرف های که قدرت نوشتن ربوده بودن از من وسواس واسترس ازآینده ی بعد از کنکور آدمی که می شی ازبعدش زبانت وجغرافیات باهمه این دغدغه ها می گذری...
-
دمام
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 13:34
کیست که من را یاری کند؟!!
-
خوابشو دیدم
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 13:24
اعتراف می کنم که ... ـ من هرشب خواب می بینم . خوابش رودیدم بی حساب .چون حساب وکتابی نبود!! ازاولش خودش آمده بود منم مثل بقیه حرفش را می زدم. ولی مثل بقیه گریه نکردم (حتی یه قطره) خیلی وقته واسه مرده ها گریه نکردم . شب بود. داشتم می گفتم حکایت ناصرحکایت موسی شبانٍ ناصربامویرگ های صداش به خداش می رسه. باشد که شیخ های...
-
جغرافیای شودم برای خودم...
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 18:55
علفک های کوچولی از کنار دریچه .. .یی با گوله ی ژلی تاانعکاس هر جا که کار شود دنبال شدن آن چیزی که مفهوم می دهد ! وآن جایی که وجود قهرم گرفته بود حیران شده از بندی که رهانده شده بودم آزاده ی بیگانه، آزاده که هنوزعادت نکرده بود پاهایش رادرازه بنشیند برای خودش گاهی وقت ها که فکر می کند چون کسی یست باید سیا ه سیاه شود...
-
دتیا من آمدم
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 01:01
لیزخوردن باسر و چشم های که بازنشده بود که نگاهت شود گریه شدن ازخیس لذت جایی که ترسم گرفت و پیدایم نشد آن شیار کوچک دوس داشتنی ... که گرمهِ .ه .ه ِ آغوش درآغوش شب بود و دست هایم تو را می خواست... به تاریخِ بیستو نوهه مرداد هزارسیصد وشصت و هشت و حالای 17 سالگی پیدا شدن با دست های خودم را قاب می گیرم..
-
سفری ازجنوب تاشمال
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 00:16
فراری از گرمم می کند این شهر با همه دوست داشتنی هایش _ را نصف امده ام روی زمین اصفهان تا این جاده به اندازه ی لیرشدن لب بارژ لب صورتی برای فراری لزج از گرما.- گوش داده شده کوه وخارک های کوچک حفاری ها وکوه شدن خاک های چند سال مرده ازکهکشان بیفتی وسط خط افقی ندارد این آسمان اصلا خیلی وقته شب شده چقدر شرجی نمی یاد...
-
هوا بس ناجوان مردانه سرد است
شنبه 7 مردادماه سال 1385 18:49
حواست کجاست کلمه ات کاغذ پاره نیستن ازروی خودم آویزان شده ام وهوا با فشار های مرموز اصلا اینجا جای اینجور حرفا نیست گنجیشکک کوشی جیگر چند وقت جیک جیکت نمی یاد ؟؟؟ نکونه ریدی به خودت نکنه لهت کردن شایدم تو سرما یخ زدی هوا بس ناجمردانهِ مرد است!! حالمو بهم می زنی بوی خون می یاد ؟ به تو چه عوضی آدما یه عمره به پای هم...
-
عیدتون مبارک اومد باشه
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 23:09
خیلی وقت دلم می خوادازابراهیم منصفی ینویسم انسانی که ساختیه اعتقادات پاک ومعصومانه ی بودوبا همونافرو ریخت. اصولا برای من آدمای که یاد می گرن خودشون باشن وواسش تلاش می کنن با ارزشن واینکه ابراهیم منصفی با زبونه خودمونیش همیشه خودشه خیلی واسه ام لذت وارزش داره واسه همین ام برای عیدنتون چیزی با ارزش تر ترانه های ابرام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 20:04
نوروز ۸۵ مبارک. . .
-
خاله شدم
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 13:37
تا تولد دست هایش عاشقانه شده اندهای بوسه های مادر شده میا ن غلظت این جای دیگر چشم هایش را گشود من زنده شده بود ودقیقه های زمان این را ثابت می شود تولد یافت شده زمین ایستاد چهارشنبه آتشی از لای پاهای کسی دارم می شوم . خاله شودم
-
.......
شنبه 17 دیماه سال 1384 16:16
تو آینه دوتایی ی ها دار ِام مرده باصدای داغ اسفند شک بچه های دوسر زاییده یخی بانقاش های از خداداریم ر ژ می روند. بیا برویم اینجا ها را هورا بکشد دست های آدم برفی. . . شن های ته گلوداری سرما می آوری از آینه دو نیم شده دارد می زند باران برف شده ازآسمان یخ توی آینه خیس زده بود به خیابان دارد سیاه وسفید می کند نقاشی های...