-
حق با همونی که می بره!
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 20:48
Oliver دوست چت ی من است که از اولین سالهای ورود به دنیای نت توی ادد لیست یاهو م دارمش. از سالهای سیزده سالگی oliver . برای من همیشه نمونه تصادفی بود از اجتماع اطراف ام ی ک آدم معمولی با حس وحال های معمولی واکنش های معمولی و حرفهای معمولی! .تازه گی هم نداشت برایم حرف هایش از آن حرف وحدیث ها ی بود که توی تاکسی بود توی...
-
فریداااااا امید وارم به هرگز ت!
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 12:25
زن است ! به من که نگاه می کند به من که می خندد به من که اخم می کند و لَم که می دهد به خودش زن است دیگر و اینها کلماتی است که می پاشد از شکمش از چشم ش از دهان ش از تخت ش فریدا کالو امیدوارم که عزیمت دلپذیر باشد و امیدوارم به هرگز ت ! که برگشت می خورد هی تو ی من توی سینه ام توی چای م روی تخت م فریدا کا لو ی من برایت سیب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیرماه سال 1389 02:58
بی بی از کربلا آمد با چند سر بریده در حیاط
-
آخر لاک پشت منم با صورت پهن وموها ی کم سیخ
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 02:47
هم چیز می چربد به همین تخت وایت برد و نقاشی های کش دار تو وسط چُرت ظهر هرچقدر که پهنای صورتم بیشتر می شود یعنی کشیده ترم یعنی دراز ترم ویعنی که غم گین ترم این سه شنبه ها وچراغ خاموش اتاق! و شامورتی بازی های یک امیر مو بلند برای خاله اش به تمام داشته ها ونداشته های صورتی وسرخ وبنفش می ارزد فقط اینجا پیدا شدم روی همین...
-
Desktop Background
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 14:37
امیرِ جنگل
-
چند روایت معتبر از چند شاهد عینی
شنبه 12 تیرماه سال 1389 10:38
بابا می گفت : یه دختری پاشو می کوبید به زمین که مسافر این پرواز باشه که بره دبی اما خانواده ش تو فرودگاه نذاشتن که بره اما "حیات " پروازش open بوده کلی پیگیر کار ش شدن تا سوار پرواز شده وقتی پرواز اوکی شده به شدت خوشحال بوده بابا می گفت حیات سوار پرواز کردم. تازه رسیده بودم سر چهار راه نخل که رادیو ماشین...
-
من از مار ها می ترسم!
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 21:46
۰۰۰۰۰۰۰
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 21:45
!!! buzzz bera azooz_azooz2003 دلوم برای ف لکه تنگ شده برا تو یعنی... که با شورتک تکآوری بدوویم دور فلکه بعد بیایم چای بخوریم با شکلات گاوی اوه ه پسر چه شبی بود . . فرداش که رسیدوم از عروسی هادی گفتی می خام بروم بی بی گفت عزوز صبر کن باهم میریم تو عجله داشتی مسه همیشه که عجله داشتی گفتی مو میروم با حوریه آبودان ! با...
-
جلسه ترانه
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 14:42
جلسه ترانه خوانی ونقد وبررسی ترانه با حضور ترانه سرایان استان زمان :دوشنبه ۸تیرماه ساعت ۶عصر مکان:سالن کتابخانه طالقانی .سه راه دلگشا- خیابان فیصل دانش ورود برای عموم آزاد است واین اولین جلسه ترانه خوانی به صورت رسمی در شهر است!
-
مردهای بزرگ ماه تیر
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 17:46
امروز روز مرگ منصفی اولین دخت اولین زن اولین یارم تو بستش اولین گل بوته غم اولین خارم تو بستش ازهمو لحظه ای که نگاهم تو چشم مست تو وا کفت هستی بود و نبودم از در دست تو وا این جا بود که بر تو عاشق شدم با صدای نحیف شانزده ساله ی که از پشت پنجره می آمد حالا تو هنوز پیامبری می کنی! با همین ریش های بلند وصدای گرفته وگریخ...
-
شعرهای تو مرکز شهری تاریکاند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 14:33
جلسه شعر خوانی ونقدو بررسی چهارشنبه دو تیرماه مکان:خانه شهر یاران جوان زمان :۶عصر شعر بالا از آناسوییر
-
بچه های غزه بچه های اسلام آبادن
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 13:59
امروز صبح امتحان داشتم امتحان جهان بعداز جنگ جهانی دوم توی مسیر که می رفتم یه خط در میون روی تیر برق ها ی خیابون بنر های از بچه ها غزه بود با نگاه های نگران و فقر زده واستراسی شون پرتره های برای کمک های انسان دوستانه به غزه داشتم به این فکر می کردم که این همه هزینه برای آماده کردن این بنر ها روی تیر برق برای جذب کمک...
-
جهان صفر ویک ادبیات و من
شنبه 29 خردادماه سال 1389 22:26
در ست که یادم نیس اما ۵ تیرماه سال ۸۴ بود که این وبلاگ متولد شد.آن روز ها من یک دختر ۱۴ساله بودم به گواه شناسنامه این وبلاگ و البته شناسنامه خودم ! این صفحه به اصرار ساجده کشمیری ایجادشد.و قرار بر این بود که فاطمه زارع شعر هایش را منتشر کنند مثل ساجده ! که به این جهان مجازی اعتقاد داشت و می خواست همه باشند برای ارائه...
-
کفش های من و کفش های دکتر
شنبه 29 خردادماه سال 1389 10:16
مرا ببخشید اگر این همه بی رحم شما را کشته ام مرا ببخشید اگر از بند آویزانتان کرده ام مرا ببخشید اگر شما راجا گذاشته ام ودیگر احتیاجی به هیچ پوشنده ی ندارم وبرهنگی را برای پاهایم مباح کردم! آی کفش های مهربان سیاه سوخته من ترجیح میدهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم...
-
پنج دری ادبیات وهنر هرمزگان
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 20:52
اوضاع ادبیات واساسا هنر در این مملکت برکسی پوشیده نیس .اینکه هیچ جایگاه معتبری برای معرفی شاعران ونویسندگاه در این چند سال اخیر نبوده نه یک نشریه با تیراژ بالا وتاثیر گذار در سطح کشور داشتیم نه یک کنگره وگردهمایی جدی ومفید والبته استان ما که قصه سوزناک تری دارد دیگر! نویسند گان وشاعران اش درخودشان به بار می کشند جهانی...
-
سه شنبه وچهار شنبه های این ترم خون بارترین دوران تحصیل ام بود
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 18:22
۷قرن با مردهای خاکستری متمایل به سرخ ... اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه........... این یک پست بلند بود که پرید! بدون هیچ نسخه ی کپی ه!وقتی می خواستم منتشر ش کنم.دوباره هم نمی نویسم اش فقط اینکه این سه تا مرد رو اینطوری نگاه نکنید اینا سرشار از خون خوری اند!خونی که من باید هرصبح سر جلسه بالا بیارمش
-
۲۲خرداد
شنبه 22 خردادماه سال 1389 18:14
گفتم می خابم تا روز روز تو شد! یک سال بود همش به تو فکر می کردم به این روز لکندی بزرگ شدن اما ساعت که شد دوصفر گفتم می خابم مثل آن پیرمردی که صفحه تاریخش را به روز نمی کند .اشتهای بلند گفتن را از خودم میگیرم به من چه که 22 ها دست تو را رو می کند من قصه پوست کنده شدن نسیمی را تا صب خاندم وامتحان دادم من داستان خون خوری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 خردادماه سال 1389 00:12
یک وبلاگ تازه طیبه شنبه زاده شاعر دو دهه اخیر استان هرمزگان هم وارد فضای مجازی شد. وبلاگ اکنون من شعر.حرف .مکث هفته نامه ندای جوان شماره دوم دوره ی جدید شنبه در باجه
-
کامنت بود برای راز سر به مهر
جمعه 21 خردادماه سال 1389 15:06
من از خانه تکانی یک شهر حرف می زنم از ریختن اضافه ی خودم به خیابان تظاهرت من از همین جا شروع شده از همین تخت با روکش نارنجی پر رنگ اش تو به خیابان ها فکر کن من به خونی که از لای گند ها بیرون کشیدمش
-
یک چهارشنبه در میان دیگر در هوای شعر
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 23:55
به وقت مقرر جلسات شعر خانه شهریاران جوان چهارشنبه هفته جاری ۲۶خرداد ماه جلسه شعر دایر می شود. مکان: خانه شهریاران جوان زمان:۶بعدازظهر
-
آرامش
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 19:27
همدان.شهر باستانی هکمتانه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 22:15
وقت اش رسیده بود . . تمام باغ از شاخ های سبز تهی می شود
-
کامنت بود برای لی
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 00:05
آه خرداد بهارت پیدا نیست!
-
این روزهای صدر اسلامی
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 19:37
معمولا اسم فیلسوف ها خوب تو ذهن نمی مونه اما یه جمله هست از یه فلسوف که مفهومش اینه که برای اتفاقات سیاسی واجتماعی در جهان به وسیله تاریخ می شه فرمول نوشت که مثلا اگر فلان اتفاق افتاد فلان برخورد شود وسیاستمدار فلان روحیه رو هم داشت تا چند سال آینده کودتایی در آن شرایط اتفاق می افته !مثل یه فرم ریاضی مثلامیشله مورخ...
-
یک پست تا آخر جام جهانی
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 19:34
نظر سنجی پیش بینی نتیجه جام جهانی در وبلاگ جغد بندری این اولین بار نیست که اوضاع همه فوتبال و اوضاع ما امتحان ! ولی اشکال نداره شما به دموکراسی در زمین سبز برسید ما هم به بقیه چیزا ولی خوب آقا ی جغد بندری تا آخر جام جهانی نمی دونم چقد میشه زمانش اما وبلاگ جغد یک هفته آپ نشه برا ما این هواست.. خلاصه هوای مارو هم داشته...
-
خیابان را سراسر مه گرفته!
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 16:05
بیابان را سراسر مه گرفته است می گوید به خود عابر سگان قریه خاموشند در شولای مه پنهان، به خانه می رسم گل کو نمی داند مرا ناگاه در درگاه می بیند به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت: بیابان را سراسر مه گرفته است... با خود فکر می کردم که مه، گر همچنان تا صبح می پائید مردان جسور از خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می...
-
آدم های عجیب خیابان
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 15:59
اگه اون که گم شده دوباره پیدا بشه قفل زندون دلم با کلیدش وا میشه امروز یه پیرمرد خمیده با صدا ی بلند زیر آفتاب تیز این ترانه رو می خوند
-
اتفاق خوب خیابانی
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 15:47
-
برا خیابان بهادرم از جنوب به شمال اش
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 15:20
چقدر بد وخوب است که هوا گرما باشد وتو توی خیابان باشی با یک آوار از شلوغهای همیشه خرداد به چسبی به عینکت که کمتر بیبنی و آرام تر باشی وقتی راه می روی به در دیوار مناظر طبیعی شهر برخورد نکنی به پیرمرد ها نگاه چپ نیندازی به رنگ چروک رو چهره شان نیش خندی نزده باشی احیانا موجودات سیاه ودوست داشتنی که به اندازه تمام دریا...
-
وبلاخره عیدی من رونمایی می شود
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 15:13
عکاس:حسن بردال عکاس:عبدالحسین رضوانی عکاس:روح الله بلوچی عکاس:عبدالحسین رضوانی عکاس:حسن بردال عکاس:روح الله بلوچی تنها کسی که تمام عکاس ها را درست تشخیص داده بود کامنت (صدیق) بود اطلاعات دقیق به همراه کپی شناسنامه بیاورد تا جایزه اش را بگیرد!در کل خیلی خوش گذشت مرسی که نظر گذاشتین وشرکت کردین در نظر سنجی وخیلی از همی...